پیشبینی سیاست اصولا کار آسانی نیست اما این در مورد ایران صد چندان صدق میکند. این یکی از غیر قابل پیشبینیترین جوامع دنیا است و این رفتار سیاسی مردمان آن است که همیشه تمام معاملهها را بر هم زده و همه را غافلگیر کرده است.
دو هفته پیش چه کسی فکر میکرد که انتخابات ریاستجمهوری در ایران اینگونه پایان یابد؟ که سعید جلیلی، که به نظر میرفت نامزد خامنهای باشد، اینگونه تحقیر شود و شکست بخورد؟ که در فضایی که به نظر میآمد مملو از خفقان و سرکوب است و حتی رفسنجانیها هم رد صلاحیت میشوند، حضور تودهای و میلیونی مردم، خامنهای را عقب بزند و خواندن آرای مردم را اجبار کند؟
اما تودههای ایران بار دیگر دست به حرکتی زدند که همگان را غافلگیر کرده است.
ما در حالی عازم انتخابات یازدهم شدیم که نظام جمهوری اسلامی با بحرانی همهجانبه، مطابق انتخاباتهای اخیر، روبرو بود. جنبش انقلابی سال ۸۸ را تنها با سرکوب بیامان و قبول هزینهی بسیار (و البته به دلیل عدم رهبری قاطع جنبش) فرونشانده بودند و از طرف دیگر احمدینژاد به هیولای فرانکیشتنی بدل شده بود که بزرگان رژیم و خامنهای نمیدانستند چطور باید از شرش خلاص شوند. قائله با غرب باعث ویرانی کامل اقتصاد کشور و بحران عظیم برای مردم و خصوصا کارگران و زحمتکشان شده بود.
به نظر میآمد خامنهای، که چنانکه بارها تاکید کردیم در صدر رژیم موقعیت نسبتا منزوی دارد و هیچ «دوست دائمی» در میان جناحهای مختلف ندارد، میخواهد احمدینژاد را با مهرهای مشابه جایگزین کند. مهرهای مشابه اما البته خارج از دار و دستهی هر روز غریبترِ احمدینژاد. سعید جلیلی، نمایندهی شخص رهبر در شورای عالی امنیت ملی که به حکم او دبیر این شورا شده، به میان آمد. کلبیمسلکان و بدبینها میگفتند انتخاب او بر و برگرد ندارد و از پیش تعیینشده است.
جلیلی که بود؟ این فارغالتحصیل دانشگاه امام صادق (که پرورشگاه نیروهای سیاسی و امنیتی نظام است)، با آن پیرهن روی شلوار، با آن طرفداران موتورسیکلتی، با آن گفتمان به قول خودشان «ارزشی» چهرهای آشنا بود. حتی حضور او توهینی به مردم محسوب میشد. انگار به طرز توهینآمیزی تاریخ را هشت سال به عقب بردهاند و فرانکیشتن دیگری قرار است چون بختکی به پشت مردم ایران بیافتد. اما اگر خامنهای فکر کرده بود از شرایط خفقان و نومیدی استفاده میکند و نامزد خود را بیسر و صدا جلو میبرد، اشتباه بزرگی کرده بود.
این فقط تودهی مردم نبودند که از جلیلی منزجر بودند. بخشهای مهمی از ریشسفیدهای نظام، رهبران جناحهای مهم آن، از اینکه خامنهای بار دیگر بخواهد پشت چهرهای مثل جلیلی برود ذله بودند. آنها هم از بلاهت و ندانمکاری این «رهبر معظم» به جان آمدهاند و میخواستند درس خوبی به او بدهند. اما مشکل همیشگی همچنان پابرجا بود. آنچه غیرممکن بود، اتحاد در بالا بود. یعنی پیدا کردن نامزدی که بتواند نظر جناحهای مهم «اصولگرا» را تامین کند. نماد شکست این تلاش مستاصلانه را میتوان «ائتلاف ۲+۱» دانست که ریشسفیدهایی همچون مهدوی کنی پشت آن بودند. قرار بود از بین حداد عادل، ولایتی و قالیباف تنها یکی پا پیش بگذارد و بقیه پشت او بروند. اما وقتی مناظرهّهای تلویزیونی آغاز شد، نه تنها هر سه همچنان در رقابت باقی ماندند که مدام به جان یکدیگر نیز میافتادند! در آخر تنها حداد (داماد خامنهای و از نزدیکها به او) بود که با واهمه از نتیجهای فضاحتبار کنار رفت.
قالیباف و ولایتی نمایندهی کدام جناحهای طبقهی حاکمه در ایران هستند؟
قالیباف، شهردار تهران، با آن ریشهای تراشیده و با آن آیپدی که در مناظرهّها جلوی خودش میگذاشت، کوشید خود را نمایندهی نخبگان تکنوکراتی نشان دهد که خواهند توانست وضع اقتصاد را بهتر کنند. او فکر میکرد اینگونه بین جوانان اقبالی جلب میکند.
ولایتی، از مغزهای سیاست خارجی رژیم که در بسیاری دولتهای جهان او را به عنوان یکی از نظریهپردازان متنفذ نظام میشناسند، کوشید بر سابقه و مهارت خود در سیاست خارجی تاکید کند که باعث خواهد شد بحران هستهای را حل کند که این نیز قرار بود به نگرانی اصلی مردم، وضع اقتصاد، پاسخ دهد.
اما حنای این شخصیتها، که چون بچهگربههایی که در گونی تنگی گیر آمدهاند به جان هم افتادند، دیگر برای مردم رنگ نداشت. پخش حرفهای قالیباف راجع به نقشش در کتک زدن مستقیم دانشجویان در جریان ۱۸ تیر تنها نمادی از سیمای واقعی این قدارهبندِ نیروی انتظامی بود.
تا جایی که به ولایتی برمیگردد، تنها نقشی که او توانست بازی کند، زیر سوال بردن سیاست هستهایِ جلیلی، و به این واسطه حمله به خامنهای، بود. او به جلیلی توپید که با شعارگرایی و شیوهای که پیش گرفته بحران هستهای هیچوقت حل نمیشود. این در واقع هشداری به خامنهای از سوی مشاور نزدیکش بود و باعث تخریب بیشتر این نامزد رهبر شد. کار به جایی رسید که «رهبر معظم» در سخنرانی خود گفت به موقع راجع به «بعضی حرفها» که در مناظرهها زده شده اظهار نظر خواهد کرد!
اما در این میان در اردوگاه دو نامزد اصلاحطلبی که تایید صلاحیت شده بودند چه میگذشت؟
در ابتدا به نظر میآمد فضای جامعه هر چقدر حاکی از نفرت از جلیلی باشد به حمایت مثبت از چهرههایی مثل عارف و روحانی بدل نشود. در سرتاسر وجود عارف که میگشتی یک مثقال کاریزما هم پیدا نمیشد که بتواند مردم را جلب کند. روحانی، این چهرهی عالیرتبهی نظام و متصدی بالاترین سمتهای امنیتی جمهوری اسلامی در چند دههی گذشته، کسی بود که از سرکوب جنبش ۲۵ بهمن و دستگیری موسوی و کروبی حمایت کرده بود! او حتی جرات نداشت در مصاحبههای تلویزیونی نامی از موسوی بیاورد. چطور ممکن بود چنین چهرههایی بتوانند مردم را دوباره به سر ذوق بیاورند و به خیابان و نهایتا پای صندوقها بکشانند؟
اما تودههای ایران در مواجهه با صندوق انتخابات این بار نیز دست به همان رفتاری زده بودند که تکررش خود باعث غافلگیری است: استفاده از کوچکترین روزنه برای یافتن فضای تنفس و دادن رای نه به خامنهای. حضور جلیلی در این زمینه کمک بزرگی محسوب میشد. تنفر عظیم مردم از این شخص که نمایندهی تمام آن سرکوبگری و دیکتاتوری است که از آن منزجرند آنها را بیشتر به میان صحنه راند.
موجی عظیم برای رای دادن به نامزد واحدی از اصلاحطلبان به تدریج پا گرفت و ظرف چند روز به چنان وسعتی رسید که هیچ کس را یارای توقف آن نبود. این بود که عارف، که اقبال او کمتر دانسته میشد، به نفع روحانی کنار رفت. تشکلهای اصلاحطلبی که پیش از آن به نظر میرسید قصدشان تحریم انتخابات باشد پشت روحانی رفتند (از جمله «جبهه مشارکت» و حتی شورای ملی-مذهبیها که چپترین بخش اصلاحطلبان به شمار میروند). در نهایت، در چند روز آخر، خاتمی و رفسنجانی نیز همین کار را کردند.
اما آنچه این موج را ایجاد کرد، دخالت مردمی بود.
یکی از حامیان مبارزه طبقاتی از تهران برایمان نوشت: «همه چیز در ۲۴ ساعت گذشته عوض شد. قبلا هیچ کس نمیخواست رای دهد اما الان همه میخواهند برود به روحانی رای دهند. دیشب (سهشنبه) رفته بودم دفتر ستاد او و پر بود از جوانان ۲۰، ۲۱ ساله. خیلی هم رادیکال بودند. معلوم بود به روحانی و اصلاحطلبان توهم دارند اما از این لحاظ خیلی رادیکال بودند که میخواستند از شر کل نظام خلاص شوند.»
یکی دیگر از خوانندگان ما از مشهد از میتینگ بزرگ روحانی در این شهر گزارش میکند. این رفیق مثل صدها نفر دیگر موفق به راه یافتن داخل سالن نشده بود و در جمعیت پشت در بود: «تعداد آدمها اینقدر زیاد بود که دوستان خودم را هم پیدا نمیکردم. مثل کارناوال بود. مردم میرقصیدند و آواز میخواندند. بیشتر، جوانان و طبقه متوسط بودند اما کارگران و لایهّهای فقیرتر هم پیدا میشدند.»
این رفیق در ادامه مینویسد: «چند ساعت بعد ۳۰ بسیجی موتورسیکلت سوار آمدند تا نگذارند تظاهرات خیابانی شود. مرد ۷۰ سالهای دستش را با علامت پیروزی جلویشان گرفته بود و کاری نمیتوانستند بکنند. همه بهشان میخندیدند.»
در عین حال، درون سالنِ میتینگ، غریو «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» بلند شد که روحانی نیز مجبور شود پاسخ مثبت دهد و خواهان آزادی «تمامِ» این زندانیان شود.
این موج تا جایی ادامه پیدا کرد که معلوم شد بخشهای اعظمی از جامعه در انتخابات شرکت خواهند کرد و به روحانی رای خواهند داد. چنانکه مردم رای به خاتمی را رای نه به جمهوری اسلامی دانسته بودند؛ چنانکه رای به موسوی را رای به «یک فرد انقلابی» تلقی میکردند که احمدینژاد را جارو میکند، اینبار نیز رای به روحانی را، علیرغم اینکه ماهیتش را کم و بیش میدانستند، رایی برای شکستن هشت سال فضای اختناق و تودهنی محکمی به خامنهای میدیدند. چه ما دوست داشته باشیم و چه نه، این انگیزهی پشت رای میلیونی مردم به روحانی و حضور قاطعی بود که سران نظام را مجبور کرد این رای را اینبار «بشمارند».
چرا خامنهای رای را پذیرفت؟
روز انتخابات که فرا رسید شاهد حضور وسیع مردم پای صندوقهای رای بودیم. تجمعهای خیابانی روزهای قبل از انتخابات در این روز نیز ادامه داشت. اما یک سوال در ذهن همه نقش بسته بود: آیا سران نظام و مهمتر از همه خامنهای اجازهی شمرده شدن آرا را خواهند داد؟ اگر قصدشان تقلب است، تقلب به نفع که؟ در مرحلهی اول یا در مرحلهی دوم؟
بر خلاف دفعهی قبل که آرا را همان شبِ انتخابات بی هیچ تقسیمبندی اعلام کرده بودند (و حتی یادشان رفته بود آرای باطله را حساب کنند!) اینبار آرا مرحله به مرحله اعلام میشد و از همان ابتدا صدرنشینی روحانی مسلم بود. با بسته شدن حوزهّهای رای مسلم بود که روحانی حداقل نزدیک به پنجاه درصد رای آورده است و قالیباف دوم است. اما آیا رای او از پنجاه بالاتر میرود تا کار در همین مرحلهی اول تمام شود و یا مرحلهی دومی در کار است؟
اعلام نتایج، که از ساعات بامداد روزِ شنبه (فردای انتخابات) آغاز شده بود، آرام آرام پیش میرفت و به زودی مسلم شد که روحانی قرار است در همان دور اول پیروز شود.
بالاخره آسمانِ شبِ شنبه تاریک شده بود که نجار، وزیر کشور احمدینژاد، اعلام کرد روحانی با ۱۸ میلیون ۶۱۳ هزار و ۳۲۹ رای از مجمع ۳۶ میلیون و ۷۰۴ هزار و ۱۵۶ رای پیروز شده است. قالیباف با ۶ میلیون و ۷۷ هزار و ۲۹۲ رای دوم شد. جلیلیِ تحقیرشده با ۴ میلیون و ۱۶۸ هزار و ۹۳۶ رای سوم شد (که حتی کمتر از اعضا و خانوادهها و اطرافیان سازمانهای امنیتی خود نظام است!). پس از آنها رضایی و ولایتی و البته، نخودیِ مفرح، محمد غرضی قرار گرفتند. خامنهای هم دقایقی بعد با تبریک به روحانی، نتایج را پذیرفت.
اعلام پیروزی روحانی باعث شعف عظیم مردمی شد. تودههای مردم نه فقط در تهران که در شهرهایی همچون مشهد، تبریز و مهاباد به خیابانها ریختند و به شادی و پایکوبی پرداختند، صحنهای که چند سالی بود اینگونه شاهد آن نبودیم.
اما پیش از رسیدن به این شادیِ مردمی، باید به این سوال پاسخ دهیم که چرا خامنهای نتیجهی انتخابات را پذیرفت و حتی کوچکترین تلاشی برای تغییر آن نکرد؟ چرا او گذاشت روحانی رئیسجمهور شود؟
پاسخ بلافصل و اصلیِ به این سوال مشخص است. این دخالت تودهای مردم بود که خامنهای را وادار به عقبنشینی کرد. او این بار حاضر نبود هزینهی سرکوب این مردم را، که در شرایط اقتصادی کنونی از التهابی حتی بیش از چهار سال پیش برخوردارند، پرداخت کند.
اما از سوی دیگر، این تصمیمِ خامنهای واقعیاتی را در مورد ماهیت روحانی و تصمیم استراتژیک بخشهایی از هیئت حاکمه نیز برملا میکند.
دولتهای دیکتاتوری و در بحران همیشه در مقابله با موج خواستهای دموکراتیک مردم با دو راه عمومی مواجهند: یکی دست زدن به سرکوب و دیگری روی کار آوردن چهرهای که بتواند امتیازهایی جزئی به مردم بدهد (یا فقط از شدت سرکوب بکاهد). در شرایط کنونی جموری اسلامی اما هر دوی این راهها نهایتا به بنبست ختم میشوند. چنانکه دیدیم حتی وسیعترین و خصمانهترین سرکوبها هم نتوانسته موج عدالتخواهی و دموکراسیخواهی در جامعهی ایران را فرو بنشاند. مشکل راه دوم نیز این است که هر امتیازی که به تودههای امروز ایران بدهی، آنها خواهان بیشتر و بیشتر خواهند شد. این خواستهها حداقل تا برقراری حقوق کامل دموکراتیک که مساوی نفی جمهوری اسلامی است متوقف نخواهد شد.
اکنون اما خامنهای و سران نظام مدتی خواهند کوشید راه دوم را طی کنند. خود روحانی هم ویژگیهایی دارد که او را از نظر آنها برای چنین نقشی مناسب میکند. با اینکه سالها نمایندهی مجلس بوده و حتی دو دوره معاون رئیس مجلس، چهرهای سیاسی و مطرح نبوده است و بیشتر در مقامهای امنیتی و پشت صحنه بوده است. چهارده سال عضو شورای خبرگان، بیست و دو سال عضو شورای تشخیص مصلحت نظام و بیست و چهار سال (یعنی از ابتدای تاسیس) عضو شورای عالی امنیت ملی بوده است (شانزده سال آن در مقام اولین دبیر این نهاد). عاقلترهای نظام میفهمند که شخصی مثل او در مذاکرات با غرب نیز میتواند موثرتر واقع شود (گرچه در حیطهای بسیار محدود). آنها امیدوارند شخصی مثل روحانی از یک طرف از کلافگی مردم از امثال احمدینژاد بکاهد و از سوی دیگر از سیطرهی کنترل خامنهای و طیف رهبری خارج نشود.
آینده چه خواهد شد؟
ما مارکسیستها توهمی به روحانی نداریم. او و برنامههایش قادر به حل یا حتی تلنگر زدن جدی به هیچ یک از تناقضات حاد جامعه و مشکلات حاد مردم نخواهند بود. بدتر آنکه روحانی نمایندهی بورژوازی لیبرال ایران است که در بعد اقتصاد، برنامههای خصوصیسازی و لیبرازیسیون دنبال میکند. تصور این جناح از سرمایهداران ایران است که از طریق «مسامحه» تنشها با غرب را کاهش خواهند داد و با باز کردن درهای اقتصاد ایران، پیشروی میکنند. اما «باز کردن» درهای اقتصادی مثل ایران دقیقا همان الگوی معروف به «نولیبرالی» است که در سالهای اخیر در کشورهای مختلف جهان سوم انجام شده و نتیجهای به جز افزایش فقر و نابرابری نداشته است. ایران نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود. فعالین جنبش سبز اگر میخواهند اکثریتِ زحمتکش جامعه را با خود همراه کنند، باید سیاستهای لیبرالی روحانی را محکم به نقد بکشند.
خواستههای بلافصل مردم، که بخصوص در جریان شش ماه جنبش انقلابی سال ۸۸ قوام گرفتند، مشخص و مبرهن است: دموکراسی واقعی، پایان دیکتاتوری و در ضمن (بخصوص امروز) پایان شرایط اقتصادی فجیعی که بر آنّها تحمیل شده است و حمله به نابرابری و فقر و فساد عظیم موجود در جامعه. برای اینها نه تنها روحانی کافی نیست، نه تنها جمهوری اسلامی باید برود که هیچ کدام بدون به چالش کشیدن کل نظام سرمایهداری در ایران ممکن نیست.
اما تودههای ایران نه با خواندن نشریات ما که از دل تجربهی خود به این مهم واقف میشوند و در این راه قدم خواهند گذاشت. مگر جنبش انقلابی سال ۸۸ نبود که با «رای من کجاست؟» آغاز شد، به سرعت خواهان «مرگِ» دیکتاتور شد و در روز عاشورا تا یک قدمی سرنگونی نظام رفت؟ اخبار جشنهای میلیونی انتخاباتی نشان میدهد که مردم به هیچ وجه جنبش ۸۸ و سرکوب ددمنشانهی آنرا فراموش نکردند. از جمله شعارهایی که خوانندگان «مبارزه طبقاتی» از تهران گزارش کردند: «سلام بر جنبش سبز ایران»، «مرگ بر دیکتاتور» و «به یاد ۸۸، هر کی از اینجا گذشت» بود. شعارهای متعددی به یاد سهراب و ندا و سایر شهدای جنبش ۸۸ داده شد. طولی نخواهد کشید که مردم دوباره در راه تبلور و گسترش مطالبات خود قدم بگذارند.
ما پیش از این نوشتیم: «واقعیت اینجا است که این حرکت تودهای مردم از پایین است که میتواند فضای سیاسی را بگشاید و این نظام را پایین بکشد. چنین تحولی با حضور قاطع طبقهی کارگر، با اعتصاب عمومی سراسری، در صدر جنبشی تودهای ممکن میشود. تحولات دو سال اخیر کشورهای (منطقه) دقیقا همین روند را نشان میدهد.»
این خطوط همچنان صحت خود را حفظ میکنند. نباید گذاشت حرکت و سازماندهی که میان مردم ایجاد شده از میان ببرد. جوانان باید کمیتههای عمل و هماهنگی را در سراسر محلات، دانشگاهها و کارخانههای کشور تشکیل دهند و در ارتباط با یکدیگر قرار دهند. این کمیتهها میتوانند جلسات منظم داشته باشند و برای سازماندهیِ حرکات اعتراضی متشکل باقی بمانند.
باضافه اینکه طبقهی کارگر آن عامل کلیدی است که فقدان حضور نظاممندش از دلایل اصلی شکست جنبش ۸۸ بود امری مبرهن است. تمام تحلیلگرای جدی سیاست به این واقعیت اذعان دارند. مثلا مجلهی اکونومیست، جدیترین ارگان بورژوایی جهانی، همین یک ماه پیش مقالهای در مورد اتحادیههای کارگری در ایران نوشت و طبقهی کارگر را آن عاملی دانست که از آن صحبت نمیشود اما، رئیسجمهور هر کس که باشد، در دورهی آینده به میدان خواهد آمد. نیویورک تایمز، از مهمترین روزنامههای جهان، شبِ قبل از انتخابات مقالهای از منصور اسانلو، رهبر اتوبوسرانان تهران که مدتی است به خارج گریخته، با عنوان «مارکسخوانی در تهران» چاپ کرد که او نیز از نقش مبارزات کارگری خبر میدهد.
شادیهای این یکی دو روز که تمام بشود، مشکلات و تناقضات بنیادین اجتماعی میماند که جنبش تودههای ایران باید به آنها بپردازد. مارکسیستها این روزها باید بیش از همیشه یک نصیحت لنین را آوازهی گوش خود کنند: «صبورانه، توضیح دهید». امروز ما چشماندازهای انقلابی خود را صبورانه به میان تودهها میبریم. تجربهی واقعی آنها است که ورق را برمیگرداند و گوشهایی شنوا برای برنامهی سوسیالیستیِ ما پیدا میکند. مبارزه ادامه دارد!
زندانی سیاسی آزادی باید گردد!
آزادی کامل بیان، مطبوعات و تشکیلات برای همه!
مرگ بر دیکتاتور!
زنده باد کارگران و جوانان ایران!
زنده باد انقلاب سوسیالیستی در ایران و سراسر خاورمیانه!
Source: پیروزی روحانی: دخالت مردمی، خامنهای را عقب زد مبارزه ادامه دارد