Farsi translation of Iran: On the character of the present lull and the tasks of the Marxists (May 28, 2010).
خیزش عاشورا نشان از آغاز دورهای جدید از جنبش تودههای ایران که در خرداد سال قبل آغاز شد میداد. در آن زمان ما نوشتیم که از نقظه بیبازگشت گذشتهایم و برای لایههای عظیم فعالِ تودهها هر روز روشنتر میشود که جنبش باید پیش از هر چیز جمهوری اسلامی را با دستگاه دولتی و زرادخانهی نظامیاش سرنگون کند. طرفه آنجا که باصطلاح «جنبش سبز» دقیقا از همان زمان در افول بوده است. فقدان رهبری انقلابی موقتا ترمزی بر پیشروی جنبش است. اما بر خلاف تصور بعضیها جنبش نمرده است. در زیر سطح٬ خیزش جدیدی بر اساس آگاهی کیفیتابالاتری که در روزهای عاشورا و تاسوعا شکل گرفت آماده میشود.
هیچ کدام از تناقضات جامعه ایران حل نشده است و برعکس٬ بحران سیاسی٬ اقتصادی و اجتماعی در تمامی جنبههای جامعه ایران تنها عمیقتر شده است. هیچ طبقه و لایهای در موقعیت کنونی راحت نیست. اعدام اخیر پنج فعال چپگرای کرد٬ اعتصابی که در پی آن در مناطق کرد صورت گرفت٬ تظاهرات تودهای خودجودش علیه احمدینژاد بیرون دانشگاه تهران و پیکتهای سراسری در اول ماه مه همه نشان از این میدهند که زیر سطح آرامش ظاهری انفجارات و تخاصمات جدید بین طبقات در سطحی بالاتر از آنچه تا کنون دیدهایم در تدارک است.
موانع اصلی جنبش سبز
طرفه آنجا که افول کنونی و عقبنشینی موقتی پس از خیزش عظیم عاشورا در ۲۶ دی شکل گرفت. نمایش قدرت عظیم و بیسابقه تودهها از یک سو بر نهایت ناتوانی و ضعف رژیم انگشت گذاشت و از سوی دیگر بر ضعف اصلی جنبش تودهای. فقدان برنامه٬ سازمان و فقدان کارگران به عنوان طبقه دارد به عنوان ترمزی برای جنبش عمل میکند. در پایان ریشه این مشکلات در فقدان رهبری تودهای٬ انقلابی و آگاه است. گرچه سطح آگاهی به طور قابل توجهی بالا رفت و اهداف جنبش برای هزاران نفر روشن شد٬ وسایل عمل بر این بنیان جدید موجود نبود.
ما در آن هنگام روند را توضیح دادیم:
«اندازه و سطح کیفی آخرین مبارزات تمام قدرتهای جنبش تودهای را پیش میگذارد اما ضعفهای آنرا نیز نشان میدهد. پس از تظاهراتهای عاشورا بعضی لایههای کوچک و ضعیف که قبلا به جنبش دلبستگی داشت عقب کشید. آنها از خود پرسیدند: "چرا مردم در خیابان هستند و چیزها را آتش میزنند و با پلیس میجنگند؟ چه میخواهند؟ چه کسی نماینده دیدگاه آنها است؟"
گرچه این تغییرات در حال حاضر تنها تاثیری بسیار سطحی و کوچک خواهد داشت اما نباید به آنها کمتوجهی کنیم. تاریخ پر از این تغییرات است. ضد انقلاب از سستی این عناصر و لایهها تغذیه میکند. این قانون بنیادین تمام مبارزات طبقاتی است – فقدان پایگاه یک طرف به معنای تقویت طرف مقابل است.» (حمید علیزاده٬ «مرحله جدید: کارنامه انقلاب حاضر در ایران – بهمن ۱۳۸۸).
دورهی از خیزش عاشورا تا امروز نشان میدهد که عقبنشینی٬ گرچه هنوز بسیار سطحی است٬ میزان وسیعتر از آنچه ما در ابتدا پنداشتیم دارد. اما در ضمن روشن است که خبری از عقبنشینی قطعی جنبش نیست و مردم به ضرورت شیوهها و روشهای جدید آگاه شدهاند. تودهها مسئله را اینگونه مطرح میکنند: «ما جانمان را وسط گذاشتیم و تمام نیرومان را به کار گرفتیم اما هیچ تغییر بنیادینی صورت نگرفت. به روش جدیدی نیازمندیم».
روزهای عمل که پس از عاشورا فرا رسید به روشنی نتیجه این روحیه را نشان داد. گرچه پیشگامان شجاع جنبش در این روزها همچنان بیرون آمدند و ضربههای چشمگیری دریافت نکردند٬ در عین حال روشن بود که آنها وسیعترین لایههای جنبش را با خود نداشتند. در مقابل سرکوب عظیم و در فقدان طرح و برنامه بسیاری تصمیم گرفتند در خانه بمانند تا اینکه جان خود را به خطر بیاندازند تا دوباره به خانه برگردند.
شکست نخورده – رشد مرکب و نامتوازن
تروتسکی در مقدمه تاریخ انقلاب روسیه مینویسد: «تودهها نه با برنامه آماده بازسازی جامعه گه با احساسی عمیق که نمیتوانند رژیم کهن را تحمل کنند وارد انقلاب میشود. تنها لایههای رهبریکننده طبقه برنامه سیاسی دارند و همین هم هنوز نیازمند آزمون رویدادها و تایید تودهها است. روند سیاسی بنیادین انقلاب بدینسان شامل درک تدریجی طبقه نسبت به مشکلاتی است که از بحران اجتماعی بر میخیزد – جهتگیری فعال تودهها با روش تقریب پی در پی».
انقلاب مبارزه زنده نیروهای اجتماعی است که هر کدام تناقضات درونی خود را دارند و در زمانهای مختلف اوج و فرود میگیرند. این مبارزه خود را نه در خطی مستقیم که به شیوهای مرکب و نامتوازن نشان میدهد. این بخصوص در جنبش کنونی در ایران قابل مشاهده است.
ما باید به یاد داشته باشیم که ابتدای جنبش به مبارزات دانشجویی ۱۳۷۸ بر میگردد! ۱۰ سال طول کشید تا جنبش بر مراحل اولیه فائق آید و دورهی مبارزه تودهای واقعی را آغاز کند و مستقیما رژیم را به چالش بکشد. جنبش در هر قدم موانع جدیدی را تجربه میکند و از آنجا که رهبری انقلابی ندارد باید یاد بگیرد با آزمون و خطا به آنها بپردازد. همانطور که جنبش از چند دوره ضعف موقف و ظاهری گذشت تا به انفجار در روزهای عاشورا و تاسوعا برسد.
در ضمن اگر به انقلابهای دیگر٬ برای مثال انقلاب اسپانیا (۱۹۳۰-۱۹۳۷)٬ که شباهتهای بسیاری با اوضاع کنونی در ایران داشت٬ نگاه کنیم به چند دوره ارتجاع بر میخوریم که تودهها عقب کشیدند و روحیهی بدبینی شروع به گسترش به بعضی لایهها کرد اما این تنها تدارکی برای قدمهای جدید رو به جلو بود. این یا بر اثر توازن قوای جدید درون اردوی انقلاب صورت میگرفت یا با شلاق ضدانقلاب. کمونیستها باید از آرامش موقت برای سازماندهی و تثبیت سازمانشان استفاده کنند تا در موج بعدی نبردها محکمتر باشند.
طبقه کارگر
روشن است که فقدان طبقه کارگر به عنوان بازیگر مستقل با شیوهها و اهداف خودش مایهی ضعفی برای جنبش انقلابی است اما چیز دیگری هم میشد انتظار داشت؟ ۵ دلیل اصلی برای فقدان طبقه کارگر سازمانیافته در صحنه انقلاب موجود است.
۱- فقدان سازمان: کارگران سازمانیافته برای مشارکت به سازمان نیاز دارند. تمام سازمانهای تاریخی در ایران به کلی نابود شدهاند و سازمانهای جدید تازه دارند شروع به ظهور میکنند. گرچه این اوضاع میتواند به سرعت بسیار عوض شود اما فعلا ترمز سنگینی برای جنبش کارگری است.
۲- بحران اقتصادی: بحران اقتصادی و زوال تصاعدی بیشتر در شرایط کارگران گلوی کارگران در سراسر جهان را میفشارد. بخصوص در ایران که بحران شدیدتر از بقیه دنیا است. در نتیجه در ابتدا٬ بدون رهبری و سازمان٬ مشکلات هر روز شدیدتر مربوط به بیکاری مبارزات کارگری را به شدت کاهش داد.
۳- خطاهای رهبران: گرچه جنبش کارگری ایران قدمهای بزرگی بر داشته است اما هنوز ضعفهایی٬ بخصوص در رهبری٬ هست. رهبران چند سندیکای موجود گرچه از جنبش حمایت کردند اما بر اساس این حمایت خود کاری نکردند. آنها باید با اعتصاب به تظاهراتها متصل میشدند. مثلا سندیکای کارگران شرکت واحد میتوانست در روزهای تظاهرات تودهای پس از انتخابات و در زمان عاشورا اعلام اعتصاب کند.
۴- فقدان برنامه انقلابی: برنامه خوب در مبارزه انقلابی گرانبها است – فقدان چنین برنامهای منشا ضعف بزرگی است. بسیاری شعار اعتصاب عمومی را مطرح کردهاند اما آنرا با ضرورت سرنگونی رژیم مرتبط نساختهاند. اما انجام اعتصاب عمومی٬ که در حال حاضر در ایران عملا به معنی به چالش کشیدن دولت است٬ بدون چشمانداز سرنگونی رژیم به معنی دعوت به جبران مافات خونبار و گسترده به محض بازیابی قدرت توسط دولت است. بیشتر مردم این منطق را درک میکنند. در نتیجه برای گرد آوردن تودهی طبقه کارگر برنامهای جسورانه مرتبط با شعار «سرنگونی رژیم» گرانبها خواهد بود.
۵- فقدان حزب انقلابی طبقه کارگر: تمام نکات بالا را میتوان در فقدان رهبری انقلابی خلاصه کرد. مشخصه خبیثانهی دیکتاتوری توتالیتر و فقدان حزب و رهبری انقلابی راه را برای توهمات عظیم به دموکراسی بورژوایی از طرف تودهها باز میکند. این واضحترین ویژگی دورهی کنونی در ایران است. این گرایشات تا همین حالا تاثیر چشمگیری بر روند جنبش تودهای در ایران داشتهاند و همچنان هم خواهند داشت. تروتسکی در مورد چشماندازهای انقلاب در آلمانِ فاشیست نوشت:
«از لحاظ تاریخی جایگزینی مستقیم رژیم فاشیستی با دولت کارگری غیرممکن نیست. اما برای تحقق چنین امری لازم است حزب کمونیست غیرقانونی قدرتمندی خود را در روند مبارزه علیه فاشیسم شکل دهد تا پرولتاریا به رهبری آن قدرت بگیرد. اما باید گفت که ایجاد حزب انقلابی اینچنینی در شرایط غیرقانونی خیلی ممکن نیست؛ به هر گونه چنین چیزی را نمیتوان از پیش تضمین کرد. نارضایتی٬ برآشفتگی و شوریدن تودهها٬ از نقطهای به بعد٬ رشدی بسیار سریعتر از شکلگیری غیرقانونی حزب پیشتاز خواهد داشت. و حتی فقدان شفافیت در آگاهی تودهها لاجرم به دموکراسی کمک میکند.
این به هیچ وجه به این معنا نیست که آلمان پس از سقوط فاشیسم دوباره باید از مدرسه طولانی پارلمانتاریسم بگذرد. فاشیسم تجربه سیاسی گذشته را پاک نمیکند؛ توانایی آن برای تغییر ساختار اجتماعی کشور حتی کمتر است. اشتباه بزرگی است که انتظار دوره دموکراتیک طولانی جدیدی در تحولات آلمان داشته باشیم. اما در رستاخیز انقلابی تودهها٬ شعارهای دموکراتیک لاجرم مرحله اول را تشکیل میدهند. حتی اگر پیشروی بیشتر مبارزه به طور کلی حتی برای یک روز هم اجازه بازیابی دولتی دموکراتیک را ندهد (و این بسیار ممکن است) خود مبارزه نمیتواند با دور زدن شعارهای دموکراتیک پیش برود! حزب انقلابی که بخواهد از این مرحله بپرد٬ گردن خود را میشکند». (لئون تروتسکی٬ «فاشیسم و شعارهای دموکراتیک»٬ ۱۹۳۳).
توهمات دموکراتیک و خلا تمام و کمال سازمانهای کارگری بدون شک موقتا به ابهام در ماهیت طبقاتی مبارزات انجامیده است. هزاران رهبر طبیعیِ طبقه کارگر بدیلی نمیبینند و به درستی در پی جستجوی غریزی خود برای وحدت رفتهاند و در کنار بقیه مردان و زنان شجاع از تمام بخش های جامعه شب و روز٬ بیخستگی نبرد کردهاند. این کار به هیچ وجه نادرست نیست اما شکافهای طبقاتی در جنبش تا حدودی زیادی به علت این واقعیت مبهم شده است. اما این وضعیت تنها میتواند موقتی باشد. تا همین حالا نشانههای تغییر در این زمینه را دیدهایم. کار هر روزه و طافتقرسای جنبش جای خود را به دورهای از آرامش داده است – مرکز ثقل فعالیتها تغییر یافته و روندی مولکولی در کارخانهها و محلات کارگری که هر روز بیشتر به سمت جنبش کشیده میشوند صورت میگیرد.
این روند فیالحال واضح است. میزان اعتصابات از زمان سطوح بسیار پایین پیش از عاشورا افزایشی چشمگیر داشته است. روز اول ماه مه امسال (گرچه نسبت به سال قبل به هیچ وجه موفقیت عددی به حساب نمیرود) برای اولین بار جنبش کارگری به واقع سراسری را نشان داد و پیکتها و تظاهراتهای روز جهانی کارگر در بسیاری شهرها سازمان داده شد.
صحبت از آوردن فعالانه کارگران به جنبش اکنون گسترده است و نیاز به اعتصاب عمومی برای بیشتر مردم روشن است. با موفقیت اعتصاب عمومی کردستان در روز ۲۳ اردیبهشت این حتی شاید زودتر از آنچه انتظار میرود صورت بگیرد. تحقیر رژیم در کردستان بدون شک مایه الهام برای میلیونها ایرانی بود. به هیچ وجه بعید نیست که جایی برسد که ببینیم «شلاق ضدانقلاب» به اعتصاب عمومی دیگری بیانجامد که ایندفعه مشخصهای سراسری بیابد.
وظیفه کمونیستها تدارک دیدن برای چنین تحولی و مطرح کردن خواستههای کارگران درون جنبش سبز است تا اینگونه تلاش برای مرتبط ساختن جنبش با طبقه کارگر صورت بگیرد. در عین حال باید ضرورت ساختن کمیتهها در کارخانهها و محلات برای تدارک اعتصاب عمومی را توضیح دهیم و به این روند یاری برسانیم.
به هر حال٬ روشن است که موقعیت راه را برای مشارکت فعال طبقه کارگر باز میکند. گرچه این تحول اگر و وقتی اهمیت واقعی خود را نشان میدهد که رژیم سرنگون شود. در چنین موقعیتی ناتوانی سرمایهداری از دادن هر گونه امتیازی به تودهها روشن میشود و چشماندازهای سوسیالیسم پیش روی تودهها باز میشود. باید به یاد داشته باشیم که انقلاب روندی است که میتواند مدتی طولانی طول بکشد. انقلاب اسپانیا از سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۷ طول کشید و چهار تا پنج سال گذشت تا مشخصه روشن سوسیالیستی بگیرد و کارگران کارخانهها را تصاحب کنند و خود آنها را اداره کنند.
افزایش شکافها در بالا
بر خلاف امید خودشان٬ رژیم موفق به وحدت و تثبیت خودش نشد چرا که از خرداد تا بهمن مدام لرزید و لرزید. برعکس٬ شکافها و تخاصمات داخلی همچنان رژیم را از درون میخورد.
روشنترین نماد این قضیه این واقعیت بود که مجلس که پر از حامیان احمدینژاد است لایحه رئیسجمهور برای قطع ۴۰ میلیارد دلار یارانه در کالاهای مصرفی مثل بنزین و نان را تایید نکرد. مجلس در عوض رقم ۲۰ میلیارد دلاری را پیشنهاد داد و احمدینژاد هم به روشنی گفت لزوما آنرا نمیپذیرد.
دیگر نشانه مهم شکافهای عمیق وقتی برملا شد که الیاس نادران٬ عضو اصولگرای مجلس گفت معاون اول رئیسجمهور ایران٬ محمدرضا رحیمی٬ رئیس حلقه خیابان فاطمی (محفل بزرگ فساد مالی) بوده است. اما اتهامات علیه رحیمی به هیچ اقدام حقوقی منجر نشده است. این واقعه خبر از شکافهای عظیم میدهد نه فقط بین هیئت حاکمه که درون اردوی خود اصولگرایان.
در زمانهای «عادی» شاید تمام این رویدادها مورد بیتوجهی یا حتی پذیرش قرار میگرفتند اما در موقعیت کنونی که رژیم سعی به حفظ پایگاه خود دارد٬ زیر سوال رفتن دائمی نظام رابطه آن با بخشهای مختلف را بسیار دشوار میکند. آنها همه مجبور به حمله و برملا کردن یکدیگر هستند تا موجودیت خود را توجیه کنند و از مشروعیت خود دفاع کنند.
لنین توضیح میدهد که چگونه ناتوانی طبقات حاکم در رهبری و زندگی مثل گذشته اولین پیشنیاز انقلاب است:
«وقتی حفظ حکومت طبقات حاکم بدون تغییر غیرممکن است؛ وقتی بحرانی٬ به نحوی از انحا٬ بین «طبقات بالایی» پیدا شده٬ بحرانی در سیاست طبقه حاکم هست که به شکافی میانجامد که از طریقآن نارضایتی و برآشفتگی طبقات ستمدیده مطرح میشود. برای صورت گرفتن انقلاب معمولا کافی نیست که «طبقات پایین نخواهند» به شیوه گذشته زندگی کنند؛ در ضمن لازم است که «طبقات بالا توانند» به شیوه گذشته زندگی کنند» (لنین٬ «فروپاشی انترناسیونال دوم» - ۱۹۱۵).
تروتسکی توضیح میدهد که این روند به هیچ وجه روندی ساکن نیست: «تغییر در روحیه هم پرولتاریا و هم طبقه متوسط مرتبط و همگام با تغییر در روحیه طبقه حاکم است وقتی که میبیند ناتوان در نجات نظام است٬ اعتماد به خود را از دست میدهد٬ شروع به تجزیه میکند و به دستهها و گروههای مختلف تقسیم میشود» (لئون تروتسکی٬ «موقعیت انقلابی چیست؟» - ۱۹۳۱).
شکاف در رژیم ایران از یک طرف بر اثر جنبش تودهای صورت گرفت اما سپس با شتاب تودهای آن رشد بیشتر یافت اما مساله تمامشده نیست. تضعیف و تجزیه بیشتر رژیم نیز هم نقشی در زنده نگاه داشتن جنبش بازی میکند و هم حتی میتواند جرقهای برای رشد بیشتر آن باشد.
نیاز به رهبری انقلابی
چنانکه دیدهایم روند انقلاب در ایران هنوز تمام نشده است. هیچ کدام از احزاب درگیر از وضعیت کنونی راضی نیستند و دیر یا زود آتشبس شکسته میشود. انفجارات جدید در تدارک است و تودههای ایران دوباره به صحنه میریزند تا سرنوشت خود را به دست بگیرند.
توان بالقوه جنبش بسیار است. اما چنانکه دیدهایم ضرورت رهبری انقلابی نیز همین اندازه برای تحقق این توان٬ بسیار است. در وقع تنها علتی که رژیم هنوز وجود دارد فقدان رهبری انقلابی برای جنبش است.
چنانکه زمان میگذرد و ظهور رهبری برای جنبش پا بر جاست٬ امکان اینکه موسوی به «رهبر» پذیرفتهشده درون لایههای وسیع جنبش بدل شود روشن میشود. اما رهبری او به جایی ختم نمیشود. نقش اصلی او پیشگیری از حرکت جنبش تودهای به سمت سوسیالیسم است. این واقعیت که او بخشهای «رادیکال» (بخوانید متعهدترین و انقلابیترین) جنبش را به اسم وحدت (؟!) محکوم میکند به اندازه کافی روشهای او را اثبات میکند. وحدت بین جلادان جمهوری اسلامی و تودههای ستمدیده مثل وحدت بین شیر و خرگوش است. در طولانی مدت٬ تلاش موسوی برای رهبری مسئله رهبری را حل نمیکند بلکه مسئله را حتی روشنتر مطرح میکند.
موج تاریخ مارکسیستهای انقلابی را به حداقلی کوچک تقلیل داده که بدینسان قادر به پر کردن این جای خالی نیستند. وظیفه مهم بدینسان شکستن این انزوا است. اولین قدم باید ساختن هستهای از کادرهای تعلیمدیده در روش مارکسیسم و بدینسان قادر به جولان دادن در رویدادهای طوفانی انقلاب باشد.
از این لحاظ٬ آرامش کنونی باید مورد بیشترین استفاده برای سازماندهی و آموزش شدید قرار بگیرد. هر کارگر آگاه طبقاتی و هر جوان باید به رفقایش بپیوندد و شروع به ساختن محفل و گروههای مطالعه کند. این گروهها باید مرتبا با یکدیگر دیدار کنند تا اول از همه کلاسیکهای مارکسیسم و درسهایی را که میتوان از آنها گرفت مورد بحث قرار دهند. در عین حال باید بحث (و برنامهریزی) باشد در این مورد که چگونه این درسها در جنبش کنونی به کار گرفته شود.
تروتسکی در مورد انقلاب اسپانیا نوشت: «ما نیروهای بسیار اندکی داریم. اما مزیت موقعیت انقلابی دقیقا در این واقعیت است که حتی گروهی کوچک میتواند در اندکزمانی به نیرویی بزرگ بدل شود به این شرط که چشمانداز صحیحی داشته باشد و شعارهای صحیحی را به موقع صادر کند» (لئون تروتسکی٬ «مشخصه انقلاب»٬ ۱۹۳۱).
آنچه مارکسیستها را از بقیه مجزا میکند افکار سوسیالیسم علمی است. اینها افکاری نیستند که از آسمان فرو افتاده باشند. اینها تجربه انباشته طبقه کارگر جهان هستند که بر پایه ۲۰۰ سال مبارزه طبقاتی شکل گرفتهاند. مطالعه فروتنانه و دقیق این افکار باید اولویت اول تمام کمونیستها باشد – نه به دلایل دانشگاهی بلکه به این دلیل که اینها کاملترین راهنمای عمل هستند.
نوشتههای مارکس٬ انگلس٬ لنین و تروتسکی گنجینهای حقیقی برای هر کسی است که میخواهد نه تنها جامعه را بفهمد که آنرا تغیییر دهد. بخصوص نوشتههای تروتسکی در مورد انقلاب اسپانیا حاوی گنجینهای درس برای انقلابیون ایران است.
اگر مارکسیستها سخت بکوشند٬ حس نسبیت خود را حفظ کنند و به ماجراجویی اپورتونیستی یا سکتاریستی سقوط نکنند٬ موفقیت ممکن خواهد بود. بر پایه افکار و روشهای مارکسیسم٬ کاملا ممکن است که جریانی تودهای و انقلابی بسازیم که قادر به رهبری تودههای زحمتکش بیرون از این بنبست سرمایهداری و به سمت سوسیالیسم باشد.