بحثِ روشنفکران کمونیست کوبا در مورد آینده سوسیالیسم

توضیح مترجم: در اوایل ماه نوامبرِ امسال٬ کنفرانس سه‌روزه بسیار مهمی در هاوانا٬ پایتخت کوبا٬ با عنوان «سوسیالیسم در قرن بیست و یکم» برگزار شد. این کنفرانس را موسسه فلسفه‌ی هاوانا سازمان داده بود اما بسیاری از مهم‌ترین شخصیت‌ها و روشنفکران در آن شرکت داشتند و عملا بحث سیاسی داغی بود در مورد آینده‌ی کشور. از میان معدود سخنگویان مهمانِ خارجی٬ آلن وودز٬ از رهبران گرایش بین‌المللی مارکسیستی٬ بود. آلن پس از برگشت خود گزارشی از سفر خود را به انگلیسی منتشر کرده که در این‌جا ترجمه فارسی آن را تقدیم می‌کنیم.

در این نشست که در موسسه روابط بین‌المللی کوبا (ISRI) برگزار می‌شد حدود صد نفر از روشنفکران٬ دانشگاهیان و قدیمی‌های حزب کمونیست کوبا٬ از جمله چندین نفر از اعضای کمیته مرکزی٬ حضور داشتند. این نشست در لحظه‌ای حیاتی در تاریخ انقلاب کوبا برگزار می‌شد٬ در حالی که تکلیف آینده انقلاب به یک سو معین خواهد شد.

در زمان کنفرانس تاریخ کنگره‌ی حزب کمونیست کوبا که مدت‌ها است انتظارش کشیده می‌شد بالاخره اعلام شد. کنگره در آوریلِ سال آینده برگزار می‌شود و شماری از پیشنهادات در مورد اقتصاد را مورد بحث قرار می‌دهد. این پیشنهادات در سندِ «پیش‌نویس اصول سیاست اقتصادی و اجتماعی» (Proyecto de lineamientos de la politica econmica y social) آمده‌اند و نسخه‌های این سند به سرعت از دکه‌های روزنامه‌فروشی خریده شد.

در این چارچوب بحث در مورد معنای سوسیالیسم در قرن بیست و یکم ماهیتی بسیار مشخص٬ مرتبط و فوری داشت. کارزار خصمانه علیه مارکسیسم و سوسیالیسم که پس از سقوط اتحاد شوروی به اوجی کرکننده رسید امروز توسط رویزیونیست‌هایی تکرار می‌شود که تمام تلاش‌شان را می‌کنند افکار بورژوایی را وارد جنبش کارگری کنند. مبارزه علیه ایدئولوژی بورژوایی بدین‌سان وظیفه‌ای فوری است و در هیچ‌کجا مثل کوبا و ونزوئلا فوریت ندارد.

در طول سه روز بسیار شلوغ ساعات بسیاری صرف بحث در مورد موضوعاتی همچون بحران سرمایه‌داری٬ سوسیالیسم و علم٬ مساله ملی (معرفی توسط خوآن سانچز مونرو٬ سفیر سابق در یوگسلاوی و اکراین)٬ انقلاب در آمریکای لاتین٬ مارکسیسم و افکار بولیوار و مارتی (معرفی توسط کمونیستِ قدیمی کوبایی٬ اولیویا میراندا فرانسیسکو) و بسیاری مسائل دیگر شد. پرداختن به تمام بحث‌ها غیرممکن است و من هم در این‌جا چنین قصدی ندارم. در نتیجه گزارشم را محدود به آن‌چه توانستم از آن یادداشت بردارم می‌کنم. بسیاری نکات را از حافظه‌ام نقل کرده‌ام و در نتیجه این روایت نباید به عنوان گزارشِ کوتاه‌نویسی جلسه تلقی شود و روایت من از آن است.

روزِ اول

در روز اول٬ خوآن لوئیس مارتین چاوز به محکومیت نابودکننده سرمایه‌داری در سطح جهانی پرداخت. او اشاره کرد که سه مرد ثروتمند جهان درآمد بیشتری از ۴۸ فقیرترین کشورها دارند. بشریت در تهدید زوال محیط زیستی در سطح عظیم قرار دارد. بیابان‌سازی ۲۵۰ میلیون نفر یا یک سوم سطح زمین (۴۰۰۰ میلیون هکتار) را تهدید می‌کند. مقادیر عظیم حرامِ تسلیحات می‌شود در حالی که ۲/۱ میلیارد نفر در مرزِ مرگ از گرسنگی زندگی می‌کنند. او رقم مجموع خرج تسلیحات جهانی را ۱/۱ تریلیون دلار شمرد و گفت ۴۸ درصد تولید تسلیحات جهان متعلق به آمریکا است.

در سال‌های اخیردر کوبا شاهد علاقه قابل‌توجهی به افکار تروتسکی بوده‌ایم. در طول کنفرانس چندین نفر به «انقلابی که به آن خیانت شد» به عنوان کتابی که توضیح می‌دهد در شوروی چه اتفاقی افتاده اشاره کردند – واضح است که این موضوع اهمیتی عظیم برای کمونیست‌های کوبا دارد. فلیپه ده خسوس پرز کروز٬ تاریخدان٬ تحلیل مارکسیستی بسیار خوبی از استالینیسم و دلایل فروپاشی شوروی ارائه داد و نقل قول‌هایی از کتاب دو نویسنده کوبایی٬ آریل داکل و فرانسیسکو براون٬ آورد. این کتاب «روسیه: از سوسیالیسم واقعی تا سرمایه‌داری واقعی» نام دارد (و من مقدمه‌ی آن‌را نوشته‌ام).

رفیق فلیپه در سخنرانی خود بر اهمیت انقلاب بلشویکی («چیزی که پیش از آن دیده نشده بود و تاریخ جهان را تغییر داد») که با «اشتباهات و فساد» پایین کشیده شد٬ تاکید کرد. در این‌جا به بعضی نکاتی که او مطرح کرد اشاره می‌کنم:

«لنین سعی کرده بود با تاکید بر نیاز به کنترل توسط کارگران و دهقانان و شوراها با عروج بوروکراسی برخورد کند. اما پس از مرگ لنین شاهد روندی از انحطاط بوروکراتیک بودیم». فلیپه حمله‌ای پرشور به استالینیسم انجام داد و آن‌را «مسئول تصفیه‌ی فیزیکی بلشویک‌های قدیمی» دانست.

«در تئوری٬ سوسیالیسم بود اما در عمل قدرت در دستان اقلیتی از کارمندان و مدیران بود. کارگران از کنترل تولید٬ دولت و حزب بیگانه بودند. عضویت در بوروکراسی بر پایه وفاداری بی‌چون و چرا به محفل حاکم بود٬ لایه‌ای ممتاز که تمام تصمیمات می‌گرفت و با هر نقدی دشمن بود. هر انتقادی ضدانقلابی دانسته می‌شد. روشفکران را ساکت کردند و به سانسور و خودسانسوری کشاندند».

او توضیح داد که چگونه در حکومت استالین و جانشینانش بخش روزافزونی از ثروتی که طبقه کارگر تولید می‌کرد جذبِ‌ بوروکراسی می‌شد. این اوضاع در بحران دهه‌ی ۱۹۸۰ و نهایتا احیای سرمایه‌داری خاتمه یافت. او گفت: «من معتقدم اگر نمی‌خواهیم آن‌چه را در اتحاد شوروی اتفاق افتاد تکرار کنیم باید به افکار لنین بازگردیم».

فلیپه در پاسخ به سوالات و مباحث گفت: «به جای واژه‌ی بوروکراسی من ترجیح می‌دهم از واژه‌ی «Funcionariado» (مقامات رسمی – کارمندان دولتی) استفاده کنم. منظورم حکومت گروهی است که منافع خودش را دارد و از آن‌ها دفاع می‌کند. وقتی Funcionariado قدرت می‌گیرد و آن‌را علیه جامعه مدنی به کار می‌برد به بوروکراسی بدل می‌شود. مقامات نمی‌توانند مزایای خود را به عنوان املاک به فرزندان‌شان بسپرند و در نتیجه این کار را از طریق قدرت سیاسی و فساد می‌کنند. می‌توانیم سوسیالیسم را اینگونه بسازیم؟ پس از مرگ لنین٬ توان بالقوه انقلاب روسیه از بین رفت. اکنون می‌بایست در انقلاب کوبا تغییر جهت دهیم. در کوبا اشکال بسیاری از دموکراسی مستقیم را می‌توان ساخت از جمله اتحادیه‌های کارگری».

در روز دوم ریاست جلسه به دست خوآن سانچز مونرو بود. موضوع جلسه «سوسیالیسم در قرن بیست و یکم» بود. اولین سخنران خوآنا روزالس گارسیا بود که اشاره کرد انقلاب ونزوئلا مناظره پرباری را با مشارکت متفکران از کشورهای مختلف گشوده است از جمله نوآم چامسکی٬ ایستوان مزاروش٬ آلن وودز و مایک لبوویتز.

پس از او نوبت به اولیویا میراندا فرانسیسکو رسید که گفت پس از سقوط اتحاد شوروی دوره‌ای از گیج‌سری موجود بوده است «حتی در سازمان‌هایی که نام «سوسیالیست» بر خود داشتند». او به منحرفین از مارکسیسم حمله کرد و تاکید کرد افکار حقیقی سوسیالیسم به مارکس٬ انگلس و لنین باز می‌گردد. او تاکید کرد:‌ »در مناظره در مورد سوسیالیسم در آمریکای لاتین سکوت مرگباری در مورد افکار بنیانگذاران سوسیالیسم (از جمله ماریاتگوئی) و اولین انقلاب سوسیالیستی حاکم بوده است. ماریاتگوئی٬ مارتی و مه‌یا همه ارتباط نزدیکی با سنت‌های بومی جمع‌گرایانه‌ی آمریکای لاتین داشتند».

او در ادامه گفت:

«مبارزه نمی‌تواند تنها علیه امپریالیسم باشد. در ضمن باید علیه سرمایه داری باشد. ماریاتگوئی و فیدل کاسترو هر دو بورژوازی را از بلوک مردمی انقلابی که شامل است بر کارگران٬ دهقانان و روشنفکران مترقی تحت رهبری حزب٬ کنار گذاشتند. تنها در سوسیالیسم است که استقلال کامل می‌تواند به دست آید».

«سوسیالیسم قرن بیست و یکم»

موضوع صحبت من بود:‌ «سوسیالیسم قرن بیست و یکم: حکایت همانست که بود». مقاله‌ای که من در این مورد نوشته بودم قبلا چاپ و منتشر شده بود. در این‌جا متن کلی سخنرانی‌ام را می‌آورم:

«خوشحالم که می‌بینم عنوان این جلسه هست «سوسیالیسم در قرن بیست و یکم» و نه «سوسیالیسمِ قرن بیست و یکم». از عنوان دومی برمی‌آید که به دنبال چیزی هستیم به کلی تازه و اصیل٬ متفاوت از هر آن‌چه پیش از این صورت گرفته. در واقعیت این‌جا هیچ موضوع جدیدی در کار نیست: تنها استفراغ افکار قدیمی که از سوسیالیست‌های تخیلی در پیشاتاریخِ جنبش گرفته شده است.

«این مرا یاد داستان علاالدین در ۱۰۰۱ شب می‌اندازد که جادوگیر پیر و زرنگی در خیابان‌ها می‌رود و داد می‌زند: «چراغ‌های قدیمی‌ را می‌گیریم و جدیدش را می‌دهیم». دوست‌ِ دختر علاالدین که خیلی باهوش نبوده چراغ قدیمی و گرانبهای خود را با چراغی جدید و براق عوض می‌کند که به کلی بی‌ارزش است و در نتیجه به زباله انداخته می‌شود.

«تئوری سوسیالیسمِ قرن بیست و یکم اما یک مزیت بزرگ نسبت به تمام سایر تئوری‌ها دارد: هیچ کس نمی‌داند چیست. بطری‌ای است خالی که می‌توان آن‌را با هر محتوایی پر کرد.

«باید این را در چارچوب صحیح قرار دهیم. در دوره اخیر شاهد حمله ایدئولوژیک بی‌سابقه بورژوازی علیه سوسیالیسم و مارکسیسم بوده‌ایم. بدترین نکته این است که این کارزار پر سر و صدا درون جنبش کمونیستی در سراسر جهان هم تاثیر گذاشته است. انواع و اقسام افکار رویزیونیستی در حال نشر است و جدی‌تر آن که کسانی که خود را کمونیست می‌نامند هم آن‌ها را تکرار می‌کنند.

«این ادعا را که «بازار آزاد» نتایج بهتری از اقتصاد برنامه‌ریزی ملی‌‌شده می‌دهد می‌توان به آسانی با مثالی تاریخی پاسخ داد. در بریتانیا در سال ۱۹۴۰ که اوضاع خیلی جدی بود و ارتش هیتلر آماده‌ی اشغال٬ طبقه‌ حاکم بریتانیا چه کرد؟ به سیاست‌های «بازار آزاد» روی آوردند؟ گفتند: هر کس برود کار خودش را بکند؟ نخیر. صنایع جنگی را ملی‌سازی کردند٬ مرکزی‌سازی کردند و اقداماتی در راستای برنامه‌ریزی انجام دادند. چرا؟ چون نتایج آن بهتر است .

«اتحاد شوروی ارتشِ هیتلر را از این رو شکست داد که برتری عظیم اقتصاد برنامه‌ریزی ملی‌شده به آن‌ها امکان داد سلاح ها و ابزار بیشتر و بهتر را سریع‌تر از آلمانی‌ها که تمام منابع اقتصادی اروپا را پشت‌شان داشتند تولید کنند. مزایای اقتصاد برنامه‌ریزی در ضمن در تحول تزاریسمِ عقب‌مانده‌ی روسیه به اقتصاد مدرن پیشرفته‌ای که تعداد دانشمندانش بیشتر از مجموع آمریکا٬ ژاپن٬ آلمان و بریتانیا بود٬‌ نمایان است.

«در نهایت این بوروکراسی بود که اتحاد شوروی را دچار مشکل کرد. اما بوروکراسی نتیجه نهفته در اقتصاد برنامه‌ریزی نیست. نتیجه عقب‌ماندگی است٬ چنانکه در پاکستان و نیجریه می‌بینیم٬ که هیچ ربطی با سوسیالیسم ندارد. اقتصاد برنامه‌ریزی ملی‌شده همانطور به دموکراسی نیاز دارد که بدن انسان به اکسیژن. منظور من دموکراسی دروغین بورژوایی که تنها برگی است برای پوشاندن دیکتاتوری بانک‌های بزرگ و شرکت‌های انحصاری نیست. منظورم دموکراسی حقیقی کارگری است چنانکه لنین در کتاب «دولت و انقلاب» از آن می‌گوید – یعنی کنترل طبقه کارگر از پایین تا بالا».

پروفسور ارنستو مولینای اقتصاددان در این مناظره شرکت کرد و گفت مقاله‌ای از دیتریش را در نشریه «ربلیون» (Rebelion) خوانده و در پاسخ به آن از گفته‌ی لنین در مورد رزا لوکزامبورگ استفاده کرد: «بعضی مواقع عقاب می‌تواند از مرغ‌ هم پایین‌تر پرواز کند» و سپس به شوخی افزود:‌ »باید انتقاد از خود کنم. حالا می‌فهمم که دیتریش هیچوقت بالاتر از مرغ‌ها پرواز نکرده».

یکی از سخنرانان از بین حضار٬ فابیو گروبارت بود: پسر یکی از بنیانگذاران حزب کمونیست کوبا که بر نیاز به سیاستِ انترناسیونالیستی تاکید کرد. رفیق اولیویا فرناندز٬ از دیگر کهنه‌کاران کمونیست کوبا گفت: «خوشحالم که آلن وودز بر مساله مارکسیسم تاکید کرده است. می‌خواهم بر این نکته تاکید کنم که هر مشکلی در سوسیالیسم پیدا شده تقصیر تئوری مارکسیستی نیست و از تفسیر و کاربست (غلط) این افکار می‌آید». و از چه گوارا نقل قول کرد که «سوسیالیسم و کمونیسم روندِ جستجو و کشف هستند».

کسی دیگر پرسید: «تئوری نیمه‌تمام (منظور «تئوری» سوسیالیسم قرن بیست و یکم بود) چه اشکالی دارد؟»

من اینگونه پاسخ دادم:

«باید رویکرد سرسخت‌تری نسبت به افکار داشته باشیم. اگر این کنفرانس پزشک‌ها بود تصور کنید کسی بیاید و بگوید: «من هیچ تجربه‌ای نداشتم و هیچ مدرکی هم ندارم اما بفرمایید این هم تئوری من». چنین آدمی را با خنده از اتاق بیرون می‌کنند. یا تصور کنید با دندان‌درد بروید پیش دندان‌پزشک و دندان‌پزشک بگوید: «راستش من هیچوقت درس دندان‌پزشکی نخوانده‌ام اما حالا دهانت را باز کن و من تلاشم را می‌کنم». آدم از زیر دست جراح فرار می‌کند. یا اگر لوله‌کشی در را بزند و بگوید: «من هیچ چیز از لوله‌کشی نمی‌دانم اما بگذارید یک دستی به سیستم گرمایش مرکزی‌تان بزنم». آدم طرف را از خانه بیرون می‌کند. اما به مارکسیسم که می‌رسد ظاهرا هر چیزی قبول است. خوب٬ چنین نیست. افکار مارکسیسم اساسا همانند که ۱۵۰ سال پیش بودند. این یا آن جزئیات شاید باید تغییر یابد اما نکته‌ی خیره‌کننده این است که چیز زیادی لازم نیست تغییر یابد».

راهِ چینی؟

مناظره در مورد کوبا را ارنستو مولینای اقتصاددان آغاز کرد که در آغاز به فهرست کردن اتلاف‌ها و ناکارآمدی‌های که از روش‌های بوروکراتیک جدایی‌ناپذیر است پرداخت. او سپس مخالفتش را با یارانه‌هایی که دولت کوبا برای مواد ساده غذایی و سایر ضروریات می‌دهد ابراز کرد («از پس خرج‌شان برنمی‌آییم»):

«تا وقتی که بازار جهانی سرمایه‌داری وجود دارد قیمت‌ها باید قیمت‌های بازار جهانی را نشان دهند. کوبا اقتصاد بازِ کوچکی است در جهان پرتلاطم سرمایه‌داری. ما همیشه مجبور به واردات کالا بوده‌ایم و باید نیروهای مسلح‌مان را برای دفاع حفظ کنیم. وظایف بزرگی پیش رو داریم مثلا در زمینه مسکن. بعضی مشکلات را می‌توان درون کوبا حل کرد. بقیه در دست ما نیست و در بازار جهانی است.

«بعد از سقوط شوروی توانستیم مقاومت کنیم. مساله اصلی برای مردم این است که متحد باشند. باید از فتوحات‌مان دفاع کنیم. اما دولت نمی‌تواند همه چیز را در دست داشته باشد...»

گلادیس هرناندز پدراسا در سخنرانی خود در مورد «سوسیالیسم» ویتنام و چین به روشنی به خطرات دنبال کردن این خط اشاره کرد. گرچه ارقام نشان از دستاوردهای مهم در رشد اقتصادی می‌دهد این به قیمت نابرابری اجتماعی عظیم و روزافزون بوده است. او گفت در چین بین «دارا» و «ندار»٬ بین شهر و روستا٬ بین شرق و غرب٬ بین چینی و ملیت‌های غیرچینی نابرابری هست. طبق آمار رسمی ۲۷۰ میلیون نفر چینی دستمزدهای پایین می‌گیرند. چین و ویتنام هر دو با مشکلات جدی محیط‌زیستی روبرو هستند. در ویتنام رودخانه‌ها٬ دلتاها و شهرها تاثیرات بدی گرفته‌اند. او توضیح داد تناقضات موجود در جامعه چین «انفجاری‌اند».

رویکرد کلی نسبت به «الگوی چین» منفی بود. خورخه سانتانا به صراحت گفت: «نمی‌توان از سوسیالیسم در چین سخنی گفت». من از بین حضار صحبت کردم و گفتم آن‌چه در چین اتفاق می‌افتد هشداری است برای کوبا:

«وقتی دن ژیائوپینگ اصلاحاتش را در چین آغاز کرد برنامه‌ی بازگشت به سرمایه‌داری نداشت. اما پس از ۳۰٬ ۴۰ سال «اصلاحات بازار» حرکت به سمت سرمایه‌داری غیر قابل مقاومت شد. شرایط کارگران چین در صنایع خصوصی‌سازی‌شده‌ یادآور شرایطی هستند که انگلس در کتاب «شرایط طبقه کارگر در انگلستان» می‌گوید و یا داستان‌های چارلز دیکنز».

زوال تئوری خودش را در واژه‌ها نشان می‌دهد. صحبت مدام از «نولیبرالیسم» به این معنای ضمنی است که سرمایه‌داری انواع مختلف دارد – سرمایه‌داری «خوب»٬ کنزیسم یا سرمایه‌داری با صورت انسانی و سرمایه‌داری «بد» (نولیبرالیسم). در واقع٬ بحران سرمایه‌داری رفورمیسم را غیرممکن می‌سازد. کسری‌های عظیم٬ بورژوازی را وا می‌دارد به استانداردهای زندگی حمله کند و امتیازاتی که در گذشته در زمینه‌هایی مثل بهداشت٬‌ مسکن و تحصیلات داده است پس بگیرد. همه کوبایی‌ها از اهمیت این‌ها باخبرند و دوست ندارند ببینند آن‌ها به نام «سوسیالیسم بازار» نابود شود.

به نظر من آمد که بیشتر حاضرین (اگر نه همه) به خوبی آگاه بودند که وقتی از الگوی چینی (یا ویتنامی) حرف می زنیم داریم از سرمایه‌داری حرف می‌زنیم. اشاره کردم که باصطلاح «سوسیالیسم بازار» تناقضی در کلام است. باید یا سوسیالیسم داشت و یا اقتصاد بازار اما نمی‌توان هر دو را داشت. اما بین بعضی لایه‌ها به روشنی تلاشی است برای گل‌آلود کردن مساله با اشاره‌های مبهم به «اقتصاد بازار با جهت‌گیری سوسیالیستی» - حالا معنای این چیست٬‌ کسی نمی‌داند!

کنترل کارگری

در روز آخر مساله محوری بالاخره به بحث گذاشته شد: آینده‌ی انقلاب کوبا. رئیس جلسه خورخه لوئیس سانتانا پرز بود که در روز اول نقل قولی از رزا لوکزامبورگ آورده بود: تنها بدیل‌های پیش روی انسانیت سوسیالیسم یا بربریت هستند.

اقتصاددانی (که اسمش را به خاطر نمی‌آورم) از بین حضار گفت: «بعد از ۵۰ سال من اصلا از شیوه‌ای که اقتصاد سوسیالیستی را اداره می‌کنیم راضی نیستم. فقط نگاه کنید به کشاورزی. تمام زمین را دولتی‌سازی کردیم اما نتوانستیم بخش عمده‌ی آن‌را بهره‌برداری کنیم. بیایید گاو را از شاخش بگیریم. اشتباه جدی‌مان در تمام سطوح کپی کردن الگوی شوروی بود. مالکیت دولتی را با کنترل دولتی قاطی گرفتیم. کارگر بر تولید کنترل ندارد – این آن چیزی است که مارکس به آن بیگانگی می‌گفت. صحبت بسیاری بوده که آیا ما کالا تولید می‌کنیم یا نه. اما ما باید کالاهایی تولید کنیم که ارزش آن هزینه‌های تولید را انعکاس دهد».

خوآن سانچز مونرو گفت: «همه‌ی این‌ها را قبلا دیده‌ام. همین بحث‌ها را شنیده‌ام. در روسیه که در آن بزرگ‌ترین انقلاب تاریخ صورت گرفت٬ حزبی بود با ۲۰ میلیون نفر در رهبری آن. اما چه شد؟ چرا سرنگون شد؟ چون نتوانستیم به کیفیت در آن جایی که از همه مهمتر بود دست پیدا کنیم (یعنی کالاهای تولیدی برای مصرف انسانی) و نیازهای مردم را ارضا کنیم».

علاقمند بودم ببینیم کامیلا پینیرو هارنکر چه می‌گوید. از آن‌جا که موضوع صحبتش بود «مخاطرات گسترش شرکت های غیردولتی در کوبا و پیشنهاداتی برای پیشگیری از آن‌ها» تصور کردم علیه خصوصی‌سازی‌ها صحبت می‌کند.

از مقاله‌ی کامیلا می‌توانستم ببینم مخالف استفاده از سرمایه‌داری و کار مزدی است اما صحبت‌هایش به نظرم به اندازه کافی روشن نبود. مثلا می‌گفت: «بعضی مواقع لازم است عناصر غیردولتی را مجاز کرد اما این باید موقتی به حساب آید و چیزی باشد که باید بر آن غلبه شود»٬ «موجودیت‌های غیردولتی می‌توانند سوسیالیستی باشند. کلکتیوِ کاری باید بتواند کارخانه‌ی خودش را اداره کند. مصرف‌کنندگان هم همین‌طور» و غیره. این حرف‌ها بسیار شبیه دفاع از شرکت‌های تعاونی است که به سادگی می‌توانند قدمی به سوی خصوصی‌سازی تمام و کمال باشند.

مثبت‌ترین بخش این سخنرانی تاکید بر کنترل کارگری بود. «کارگران باید احساس انگیزه کنند و احساس کنند بخشی از روند تصمیم‌گیری هستند». این حرف صد درصد درست است و به قلب مساله می‌زند. اما به نظر من تاکید افراطی او بر کنترل «افقی» (به جای «عمودی») کار را خراب کرد. گرایش تاسف‌برانگیز بعضی «سوسیالیست‌های قرن بیست و یکم» این است که بر کنترل و نه مالکیت تاکید کنند. اما مساله کنترل هر چقدر مهم باشد مساله مالکیت (یعنی روابط مالکیت) همچنان تعیین‌کننده است. کنترل کارگری اگر به ملی‌سازی نیانجامد تنها می‌تواند فازی گذری باشد و تنها می‌تواند به صورت نیمه و نصفه محقق شود. در هیچ شرایطی نمی‌توان آن‌را بدیلی برای ملی‌سازی دانست.

گیج‌سری بر سر این‌که کنترل کارگری چه معنایی دارد همانطور برای کوبا فاجعه‌بار خواهد بود که برای یوگسلاوی اینگونه بود. مفهوم لنینیستیِ کنترل و مدیریت کارگری هیچ اشتراکی با مفهوم آنارکوسندیکالیستی که در آن کارگران راه‌آهن٬ راه‌آهن را اداره می‌کنند و معدنچیان٬ معدن را و ... ندارد. چنین مفهومی در عمل کارخانه را علیه کارخانه برمی‌انگیزاند و کارگر را علیه کارگر و کارگر را علیه دهقان و تولیدکننده را علیه مصرف‌کننده و امثالهم. چنین چیزی به نابرابری عظیم می‌انجامد.

در چنین نظامی وضع کارگرانِ کارخانه‌های کارآتر و مولدتر از کارگرانِ کارخانه‌های قدیمی‌تر و کم‌بازده‌تر بهتر خواهد بود. آن‌ها ذهنیت مالک را خواهند گرفت و به همین سان عمل خواهند کرد. این‌گونه برنامه‌ریزی مرکزی به شدت زیر سوال می‌رود و ضربه‌ای مرگبار به اقتصاد برنامه‌ریزی ملی‌شده وارد می‌آید. بدین‌سان «افقی‌گرایی» علیرغم مقاصد نیکِ حامیانش مستقیما به بازار سرمایه‌داری می‌انجامد. به همین دلیل ما قاطعانه از برنامه‌ریزی مرکزی و ملی‌سازی دفاع می‌کنیم و به شدت مخالف هر گونه خصوصی‌سازی (مگر در مورد بعضی مغازه‌ها و کسب و کارهای کوچک) و «افقی‌گرایی» هستیم.

فکرِ لنینیستی به کلی متفاوت است. ما پرشورترین مدافعان برنامه‌ریزی مرکزی هستیم اما این باید به همراه کنترل و اداره‌ی دموکراتیکِ طبقه‌ی کارگر در تمام سطوح باشد هم در ترسیم برنامه و هم در به اجرا گذاشتن آن. این‌گونه مرکزیت و دموکراسی ناسازگار نیستند و به کلی جدایی‌ناپذیرند. صدای کارگران در هر مرحله‌ی روند شنیده می‌شود و این شامل جریان آزاد اطلاعات و نظرات٬ از «بالا» به «پایین» و از «پایین» به «بالا» خواهد بود.

وقتی ما صحبت از کنترل کارگری می‌کنیم منظورمان فقط کارگران محلی مشخص نیست و کل طبقه کارگر را در نظر داریم. بسیاری مسائل مثل امنیت٬ شرایط کار و ... مستقیما در دست کارگران خواهد بود اما برنامه‌ی کلی باید توسط کل جامعه تعیین شود و نمایانگر منافع و اولویت‌های عمومی طبقه کارگر به مثابه‌ی کل باشد. منظور ما از برنامه‌ریزی مرکزی این است.

اگر تخاصمی بین دیدگاه‌های کارگاهی مشخص و منفعت عمومی باشد٬‌چه؟ در چنین صورتی٬‌ دومی باید بر اولی ارجح باشد؛ همین‌طور که در هرگونه دموکراسی اقلیت باید دیدگاه‌های اکثریت را بپذیرد. یک امکان این است که کارگاره‌ها را بر پایه کمیته‌ای سه‌جانبه اداره کنیم که متشکل باشد از یک سوم از سوی دولت٬ یک سوم از سوی اتحادیه‌های کارگری و یک سوم به انتخاب مستقیم نیروی کار. اما برای موفقیت چنین طرحی٬ ضروری است که هم اتحادیه‌ها و دولت در کنترل دموکراتیک طبقه‌ی کارگر باشند.

در جریان این مناظره من از میان حضار صحبت‌کردم و گفتم: «من با تردید در این مناظره شرکت می‌کنم چرا که مشکلات انقلاب کوبا را تنها مردم کوبا٬ و اول از همه کمونیست‌های کوبا٬ می‌توانند حل کنند. اما سرنوشت انقلاب کوبا اهمیت بسیاری دارد٬ نه فقط برای مردم کوبا که برای کارگران کل جهان. تصفیه‌ی دستاوردهای انقلاب کوبا شکستی وحشتناک برای جنبش کارگری در آمریکای لاتین و در سطح بین‌المللی خواهد بود. ما در روسیه شاهد فاجعه‌ای بوده‌ایم و اکنون چین و ویتنام هم به همین سمت می‌روند. نمی‌خواهیم در کوبا تکرار چنین فاجعه‌ای را ببینیم.

«بگذارید به روشنی صحبت کنیم. کسانی در کوبا هستند که می‌خواهند به سرمایه‌داری برگردند. آن‌ها فکر می‌کنند اوضاع بهتر می‌شوند. اشتباه می‌کنند. می‌گویند مردم در کوبا کار نمی‌کنند و در اقتصاد بازار هر کس کار می‌کند پاداش می‌گیرد و هر کس کار نکند اخراج می‌شود. اما این گفته حقیقت ندارد. رئیس و روسا که کارخانه را تعطیل می‌کنند بین کارگر خوب و بد تفاوت قائل نمی‌شوند. همه را مثل هم به خیابان می‌ریزند. باور نکنید که اوضاع نمی‌تواند از این بدتر شود. می‌تواند خیلی خیلی بدتر شود! نباید از ماهیتابه‌ی روی گاز به میان آتش بپریم!

«حالا برویم سر اصل مساله: می‌دانیم که سرمایه‌دای نظامی است ناعادلانه٬ غیرانسانی و اتلاف‌آور. هر صفت دیگری هم می‌خواهید اضافه کنید. با همه این احوال سرمایه‌داری کار می‌کند و نزدیک دویست سال است که کار کرده. راستی این‌گونه هم نیست که در سرمایه‌داری برنامه‌ریزی نداریم. در هر شرکتِ سرمایه‌داری برنامه‌ای در کار است. مشکل بیرون این شرکت٬ در هرج و مرج بازار٬ مطرح می‌شود که همه چیز را بازی کورِ نیروهای بازار٬ قانون عرضه و تقاضا٬ تعیین می‌کند.

«شاید کسی بگوید بازار اهرمی خشن و آماده است که اتلاف٬ فساد و ناکارآمدی را محدود می‌کند. اگر شرکتی مشخص در این زمینه زیاده‌روی کند٬ مجبور می‌شود تعطیل کند و رقبای موثرتر آن‌را از کار بیکار می‌کنند. اما در اقتصاد برنامه‌ریزی سوسیالیستی چه اتفاقی می‌افتد؟ اگر تمام شرکت‌های اصلی ملی‌سازی شوند چگونه می‌توانیم جلوی فساد٬ اتلاف٬ سومدیریت٬ بوروکراسی و ناکارآمدی را بگیریم؟ تنها یک راه ممکن هست: کنترل آگاهانه مردان و زنان از طریق کنترل و مدیریت کارگری٬ چنان‌که لنین بارها توضیح داد».

خورخه لوئیس سانتانا با نقل قول از کتاب «انقلابی که به آن خیانت شد» به خطر احیای سرمایه‌داری در کوبا اشاره کرد:

«از خودم می‌پرسم افکار ما تا چه حد صحیح و واقع‌گرایانه هستند؟ کمونیسم و سوسیالیسم امروز برای عامه‌ی مردم کوبا و برای جهان امروز به چه معنا است؟ ما نیاز به آرمانی داریم که از آن دفاع کنیم و به در جهانی که مملو از جنگ و بحران است به آینده امیدوار باشیم. به تحلیل عمیقی از مواضع قدیمی‌مان٬ به بازسازیِ کامل مواضع انقلابی در سطح جهانی نیازمندیم. باید مثل لنین دست به ابتکار بزنیم».

بحث در موسسه فلسفه

بعد از پایان کارآگاه از من دعوت شد تا برای معلمان و دانشجویان در «موسسه فلسفه‌ی هاوانا» در مورد موضوع‌ »چرا اتحاد شوروی سقوط کرد» سخنرانی کنم. این دقیقا همان روزی بود که کنگره ششم حزب اعلام شده بود. رفیق خورخه سانتانا در سخنان آغازین خود گفت: «کوبا امروز دیگ جوشانی است از افکار و هیچ کس نمی‌تواند بگوید آلن وودز جزئی از این نیست».

در کنفرانس زمان مشارکت در بحث به علت شمار بسیار سخنرانان محدود بود اما در این‌جا توانستم یک ساعت صحبت کنم و در این مدت تلاش کردم دلایل فروپاشی استالینیسم را روی خطوط کتاب «انقلابی که به آن خیانت شد» و کتاب «روسیه٬ از انقلاب تا ضد انقلاب» از تد گرانت توضیح دهم.

آن‌چه مرا غافلگیر کرد درجه‌‌ی موافقت در بین عملا تمام کسانی که صحبت کردند بود. هیچ کس٬ از جمله اعضای کارکشته حزب کمونیست٬ هیچ اختلاف نظر واقعی با تحلیلی که من ارائه کرده بودم ابراز نکرد. علاقه بسیاری موجود بود و بخشِ زنده ای از سوال و بحث داشتیم. به چند تا از نظرات در این‌جا اشاره می‌کنم (نتوانستم در همه موارد اسامی را ضبط کنم):

«در حزب کمونیست اتحاد شوروی قرار بود ۱۸ میلیون کمونیست باشد. اما نتوانستند جلوی آن‌چه صورت گرفت بگیرند. منتظر فرمان از بالا بودند و وقتی چنین فرمانی نیامد مسیرشان را گم کردند».

«بله اما امروز از مردم که بپرسی خیلی‌ها می‌گویند: وضع‌مان قبلا بهتر بود...»

«ناکامی بزرگ٬ فقدان آزادی بحث بود. این آسیب بزرگی به هنر و فرهنگ زد. فرهنگی بسته بود که به روی افکارِ بیرون باز نبود».

«آن‌چه در شوروی صورت گرفت اجتناب‌ناپذیر نبود. می‌شد جلویش را گرفت».

کسی در مورد تئوری سرمایه‌داری دولتی پرسید و من پاسخ دادم:

«باصطلاح تئوری سرمایه‌داری دولتی٬ تئوری‌ای است که هیچ چیز را توضیح نمی‌دهد. در نظر غلت و در عمل فاجعه‌بار است. اگر اتحاد شوروی را سرمایه‌داری دولتی بدانیم پس باید قانون حرکت سرمایه‌داری را داشته باشد: رشد و افت٬ که چنین چیزی نبود. پس به این نتیجه می‌رسیم که نوعی نظام اجتماعی به نام سرمایه‌داری دولتی وجود دارد که به کلی برای مارکسیسم ناشناخته‌ است٬ نوعی سرمایه‌داری که قادر به دوره‌ای طولانی از نرخ‌های رشد بالا و هیچ‌گونه بیکاری است. یعنی نظامی که از نظر تاریخی مترقی است چرا که نیروهای مولده را به سطحی بی‌سابقه می‌رساند. چنین چیزی نیاز به تجدید نظر اساسی در تمام بنیادی‌ترین مواضع مارکسیسم خواهد داشت. باید سه جلد «سرمایه» را دوباره نوشت.

«در واقع اما چنین بازبینی‌ای لازم نیست. تروتسکی در کتاب «انقلابی که به آن خیانت شد» توضیحی مارکسیستی در مورد این پدیده روی خطوط افکار کلاسیک مارکس و لنین ارائه دا.د این تحلیل از آزمون زمان موفق بیرون آمده.

«تئوری سرمایه‌داری دولتی در ظاهر جذاب است اما در عمل فاجعه‌بار بود. مدافعین این تئوری در مقابله با تهدید احیای واقعی سرمایه‌داری در روسیه چه می‌توانستند بگویند؟ که در واقع بین دو حالت هیچ انتخابی ارجح نبود؟ که فرقی نیم‌کرد اگر مالکیت ملی‌شده خصوصی‌سازی شود؟ کافی است مساله را به طور مشخص مطرح کنیم تا ببنیم که با تئوری‌های گمراه‌کننده به چه منجلابی می‌افتیم».

خشنود بودم که دیدم کتاب اخیرم «رفورمیسم یا انقلاب» در کوبا علاقه‌ی بسیاری جلب کرده. یک نسخه‌ی موجود در کتابخانه‌ی موسسه‌ی فلسفه را اینقدر خوانده بودند که به وضع بدی افتاده بود و چند نسخه‌ای که توانسته بودم با خودم بیاورم مورد تقاضای شدید بودند. انتشارات «Ciencias Sociales» که قبلا نسخه‌ی کوبایی «خرد در شورش» را منتشر کرده بود اکنون توافق کرده «رفورمیسم یا انقلاب» را منتشر کند.

بحث آغاز شده

در دانشگاه هاوانا و در جلسه‌ی دیگری برای دانش‌جویان آمریکای لاتین و کوبا هم صحبت کردم. دعوت کرده بودند در دانشگاه سانتیاگو صحبت کنم اما بخطار کمبود وقت مجبور شدم نپذیرم. به همین دلیل نتوانستم در جلسه‌ای از دانشجویان ونزوئلایی که قرار بود در سفارت ونزوئلا سازمان یابد صحبت کنم.

از دیدار کوتاهم یک چیز روشن است: در کوبا همه نظری در مورد تغییرات اقتصادی برای کنگره‌ی حزب پیشنهاد شده دارند.

گرچه می‌شود تشابهاتی با روسیه پیدا کرد اما فرق‌های مهمی هم هست. تا سال ۱۹۸۹ انقلاب اکتبر برای بیشتر روس‌ها خاطره‌ای دوردست بود. بوروکراسی سال‌های سال بود سنت‌های قدیمی را خاک کرده بود. اما در کوبا انقلاب درون خاطره زنده صورت گرفت. بیشتر کوبایی‌ها به شدت به دستاوردهای انقلاب افتخار می‌کنند و حاضر نیستند آن‌ها را بدون مبارزه تسلیم کنند. همین در مورد اعضای حزب کمونیست هم صدق می‌کند که خاطره‌ای دردناک از فجایعی دارند که احیای سرمایه‌داری برای مردم اتحاد شوروی سابق و اروپای شرقی آفریده است.

در صحبت‌های خصوصی بسیاری از مخالفت سرسخت خود با هر گونه تلاشی برای بردن کوبا به راهِ سرمایه‌داری گفتند. خوآن سانچز مونرو به من گفت: «می‌دانی چند نفر که در روسیه و اروپایش رقی می‌شناختم خودکشی کردند٬ خودشان را دارد زدند یا گلوله‌ای در مغزشان کاشتند؟ نخیر٬ هیچ کس حرف از چنین آماری نمی‌زند٬ اما خیلی از این آمارها موجود است. آن اتفاق نباید این‌جا بیافتد».

همه مشتاقانه منتظر کنگره‌ی حزب هستند و انتظارات بالا است. آینده‌ی انقلاب کوبا مهمتر از آن است که گروهی کوچک در موردش تصمیم بگیرند. باید در تمام سطوح٬ اول از همه در کنگره٬ بحث کامل و دموکراتیک داشته باشیم. مناظره فی‌الحال شروع شده است.

لندن٬ ۲۱ نوامبر ۲۰۱۰

منبع: «در دفاع از مارکسیسم»٬ وب‌سایت گرایش بین‌المللی مارکسیستی (http://www.marxist.com/)٬ ۲۳ نوامبر ۲۰۱۰

ترجمه: بابک کسرایی

Translation: Mobareze Tabaqati (Iran)