مبارزه زنان و مبارزه طبقاتی – بخش اول

Persian translation of Women’s struggle and class struggle – Part One (March 8, 2010)

ترجمه بابک کسرایی

«مبارزه طبقاتی مبارزه‌ی زنان است! مبارزه‌ی زنان٬‌ مبارزه‌ی طبقاتی است!» این شعار دهه‌ی ۱۹۷۰ بود٬ بخصوص در جنبش فمینیستی «جوراب شلواری‌های سرخ» در دانمارک. امروز بسیاری با شنیدن این شعار لبخند به لب می‌آورند اما متاسفانه چیزی نیست که راجع به آن لبخند بزنیم. زنان هنوز در دانمارک و در بقیه دنیا تحت ستم هستند.

در ۱۰۰امین سالگردِ تعیین هشت مارس به عنوان روز جهانی زنان٬ جا دارد بحثی مفصل در مورد مسئله زنان در کل جنبش کارگری و در میان تمام جوانان و کارگرانی که به دنبال جامعه‌ای عادلانه هستند٬ به راه بیاندازیم.

بسیاری از چپ‌ها تفکر مبارزه طبقاتی را کنار گذاشته‌اند. اما ما مارکسیست‌ها باور داریم که سرکوب زنان وصلی ناگسستنی با جامعه طبقاتی دارد. سرمایه‌داران از هر جدایی‌افکنی بین طبقه کارگر برای حمله به شرایط کارگران استفاده می‌کنند. مبارزه علیه سرکوب زنان مبارزه‌ای برای تمام طبقه‌ی کارگر٬ مستقل از جنسیت٬ است؛ تنها قدرت طبقه‌ی کارگر در وحدت و انسجام است.

به نظر ما مرتبط ساختن آزادی زنان و مبارزه طبقاتی اگر بخواهیم برای برابری جنسیتی و در ضمن برای آزادی کل بشریت مبارزه کنیم٬ حیاتی است. و با این حال سرکوب زنان هنوز در اینجا٬ در دانمارک٬ موجود است. نگاهی دقیق‌تر به دانمارک به عنوان نمونه به ما تجربه مبارزه زنان و مبارزه طبقاتی را نشان می‌دهد تا بتوانیم به دلایلی بپردازیم که چرا٬ علیرغم برابری نزد قانون٬ نابرابری در دسترسی به آموزش و پروش و کار هنوز موجود است.

روز جهانی زنان کارگر و زحمتکش

در اوت ۱۹۱۰ کنفرانس زنان سوسیالیست پیشنهاد برگزاری یک روز عملِ سالیانه برای زنان زحمتکش و کارگر را تصویب کرد. در سال اول٬ روز عمل را در یکشنبه‌ای در ماه مارس برگزار کردند اما از آن پس ۸ مارس به عنوان این روز جا افتاده است.

کلارا زتکین٬ سوسیالیست آلمانی و رهبر دبیرخانه‌ی بین‌المللی زنان سوسیالیست٬ کنفرانس را برگزار کرد و پیشنهاد برپایی روز جهانی زن را مطرح کرد. ۹۹ زن از ۱۷ کشور مختلف در این کنفرانس که در کپنهاگ٬ در ساختمان «خانه مردم»٬ واقع در شماره ۶۹ خیابان یاگتج (بعدها معروف به آنگدومسوست٬‌ یا خانه‌ی جوانان) برگزار ‌شد٬ شرکت کردند.

یکی از مسائل اصلی کنفرانس مبارزه برای حق رای زنان بود که تنها تعداد کمی از کشورها برقرار ساخته بودند. زنان دانمارک حق رای دادن در شوراهای شهری را در سال ۱۹۰۸ به دست آوردند اما تنها در سال ۱۹۱۵ حق رای دادن در انتخابات مجلس را دریافت کردند.

قطع‌نامه‌ای که کلارا زتکین نوشته بود٬ می‌گوید:

«زنان سوسیالیست در توافق با سازمان‌های سیاسی و سندیکاییِ آگاه طبقاتیِ پرولتاریا در هر کشور٬ هر سال روز زن را برگزار می‌کنند. روز زن اول از همه هدف دستیابی به حق رای همگانی برای زنان را خواهد داشت. این خواسته مطابق با درک سوسیالیستی از کل مسئله حقوق زن خواهد بود. روز زن ماهیتی بین‌المللی خواهد داشت و باید با تدارک بسیار به استقبال آن رفت» (۱).

کنفرانس تصمیم گرفت تا خواسته‌های روز مبارزه چنین باشند:

  • مبارزه برای حق رای زنان

  • مبارزه علیه تهدید جنگ

  • مبارزه برای خدمات مادران و فرزندان

  • مبارزه علیه افزایش قیمت‌ها (۲)

اولین کنفرانس بین‌المللی زنان سوسیالیست در سال ۱۹۰۷ در اشتوتگارت در مقدمه‌ی کنگره‌ی انترناسیونال دوم برگزار شده بود. انترناسیونال دوم در سال ۱۸۸۹ تحت رهبری انگلس بنیان گذاشته شد. سوسیال دموکرات‌های آلمان٬ که نقشی محوری در انترناسیونال داشتند٬ قبلا در دهه‌ی ۱۸۹۰ دبیرخانه‌ی زنانی به رهبری کلارا زتکین برپا کرده بودند.

تا آن زمان جریان نسبتا آزادی بین جنبش کارگری و جنبش زنان بود و این دومی خود را فراسیاسی می‌دانست اما بخصوص پر از زنان خرده‌بورژوا بود. اما در سال ۱۹۰۷ جنبش کارگری تصمیم گرفت مسئله‌ی حق رای زنان را در صدر برنامه‌ی خود قرار دهد و در ضمن همکاری با سازمان‌های زنان «بورژوا» را خاتمه دهد و در عوض کارزار خودش را پیش ببرد.

حال روشن بود که سوسیالیست‌های برای زنان طبقه‌ی کارگر می‌جنگند و مسئله‌ی زنان را نمی‌توان از مسئله‌ی طبقاتی و مبارزه علیه تمام ستم‌ها و مبارزه برای جامعه‌ای سوسیالیستی جدا کرد.

زنان خرده‌ بورژوا به مسئله زنان به عنوان مسئله‌ای طبقاتی نگاه نمی‌کردند و باور داشتند که تمام زنان در سراسر طبقات منافعی یکسان دارند. برای آن‌ها مسئله حق رای٬ حق تحصیلات و برای مثال٬ حق وکیل و دکتر شدن بود. مارکسیست‌ها نیز برای برابری کامل نزد قانون در تحصیلات و غیره مبارزه می‌کنند اما ما در ضمن توضیح می‌دهیم که گرچه برابری نزد قانون می‌تواند برپا شود این به معنی محو ستم و سرکوب نیست و امروز می‌بینیم که چنین است. شاید زنان طبقه متوسط بتوانند تحصیلات داشته باشند٬ دکتر شوند و ... اما این مشکلات اکثریت عظیم زنان را حل نمی‌‌کند. مارکسیست‌ها بدین‌سان علیه این نوع فمینیسم خرده‌ بورژوایی مبارزه می‌کنند که تناقضات طبقاتی و سرمایه را به عنوان دشمن نمی‌بیند و در عوض خواهان مبارزه‌ی مشترک تمام زنان علیه جامعه‌ای مردسالار است.

مارکسیست‌ها برای رهایی کامل زنان مبارزه می‌کنند اما علیه فمینیسم هستند چرا که مکتب اندیشه‌ی خرده‌بورژوایی است که توجهی به تناقضات طبقاتی ندارد. در عین حال ما می‌فهمیمم که بسیاری سوسیالیست‌های خوب خود را فمینیست می‌دانند و می‌خواهیم در کنار هر کسی مبازه کنیم که می‌خواهد برای رهایی زنان از طریق سوسیالیسم مبارزه کند.

در دانمارک٬ اتحادیه‌های کارگری و سوسیال دموکرات‌ها همان موضع انترناسیونال را اتخاذ کردند و در سال ۱۹۰۸ خطوط زیر را تصویب کردند:

  • تنها یک جنبش کارگری هست. و این جنبش به مسئله آموزش اعضا و رای‌دهندگان سوسیالیست می‌پردازد.

  • انجمن‌های جدای زنان در حزب پذیرفته شده نیستند. اتحادیه‌های کارگری زنان تنها در حرفه‌های بدون مرد ممکن است و آن هم تحت سیطره‌ی سازمان مرکزی.

  • دسترسی زنان به حزب باید بهبود یابد. حق عضویت‌ آنان نصف بقیه خواهد بود.

  • جنبش زنان و احزاب زنان (مستقل از حزب)‌ بیهوده هستند.

در سال ۱۹۱۴٬ جنگ جهانی اول در گرفت و جنبش سوسیالیستی بین‌المللی را به دو جناح رفورمیست و انقلابی تقسیم کرد٬ انشعابی که انقلاب روسیه آن را تعمیق بخشید.

رفورمیست‌ها باور داشتند که با اصلاحات می‌توان به جامعه‌ای عادلانه رسید٬ مثلا با دستیابی به حق رای برای همه٬ مبارزه برای حقوق بالاتر و غیره. آن‌ها از جامعه سرمایه‌داری دفاع می‌کردند و تنها می‌خواستند آن‌را به تدریج تغییر دهند. در طرف دیگر٬ انقلابیون٬ از جمله کلارا زتکین و رزا لوکزامبورگ٬ بودند که توضیح می‌دادند نمی شود به سادگی جامعه را به تدریج تغییر دارد. هر امتیازی که از سرمایه‌داران گرفته شود حاصل مبارزه است و ‌آزادی را نمی‌توان بدون تغییر بنیادین جامعه به دست آورد. این بیشتر جناح انقلابی٬ که پس از انقلاب روسیه انترناسیونال کمونیستی سوم را بنیان گذاشت٬ بود که بزرگداشت هشت مارس به عنوان روز جهانی زن را حفظ کرد.

سرکوب زنان

هفتاد درصد از ۱.۳ میلیارد انسان فقیر دنیا٬ زنان و دختران هستند (۳). حدودا ۲۵ درصد از مردان در کشورهای در حال توسعه از کم‌خونی به علت کمبود آهن رنج می‌برند و این میزان در مورد زنان٬‌ حدود ۴۵ درصد است. کمبود آهن باعث شده هر روز ۳۰۰ زن حین زایمان جان بسپارند (۴).

در کشورهای توسعه‌یافته شرایط بربرانه برای زنان در بسیاری نقاط موجود است. زنان هنگامی که هنوز کودک هستند به عنوان همسر فروخته می‌شوند. در پاکستان شاهد نمونه‌های بسیار از زنانی هستیم که اگر ناموس مرد و خانواده‌اش را زیر پا بگذارند٬ با اسید از شکل می‌افتند و حتی کشته می‌شوند و در محاکمه برای لغو شهادت یک مرد٬ شهادت پنج زن لازم است.

شارل فوریه٬ سوسیالیست تخیلی و فیلسوف فرانسوی٬‌ می‌گوید: «پیشرفت انسانی را می‌توان با پیشرفت زنان به سمت آزادی اندازه گرفت.» خوشبختانه وضعیت زنان در کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری بسیار بهتر شده است. این بیشتر به علت پیشرفت بیشتر توسعه اقتصادی در این کشورها است که باعث شده شرایط بهبود یابند و فرهنگ به سطحی بالاتر ارتقا پیدا کند. اما با این‌که شرایط بهبود یافته و برابری در قانون موجود است٬‌ هنوز شاهد سرکوب زنان و نابرابری جنسیتی هستیم. مورد دانمارک نمونه‌ی خوبی از این واقعیت است و شایسته‌ی تحلیلی عمیق‌تر است.

قانون دستمزد برابر در سال ۱۹۷۶ تصویب شد و از آن زمان تا کنون تفاوت دستمزد بین مرد و زن بین ۱۲ تا ۱۹ درصد٬ بر حسب حرفه٬‌ ثابت مانده است (۵). این احتمالا بخشی از توضیح این واقعیت است که چرا مردان هم در سال ۱۹۸۷ و هم در سال ۲۰۰۱ بیشتر از زنان وقت صرف شغل خود کردند و زنان به طور متوسط روزی یک ساعت بیشتر صرف کار خانه کردند (کار خانگی٬ بردن بچه‌ها به مهد کودک و ...). آدم انتظار می‌داشت با پیشروی جامعه و توسعه فن‌آوری٬ وقت آزاد بیشتری داشته باشیم. اما در عوض ساعات کار در خانه و در محل کار هم برای مردان و هم برای زنان شاهد افزایش بوده است.

جستجوی سود بیشتر و افزایش رقابت در سطح جهانی از یک طرف به تشدید استثمار طبقه کارگر و افزایش ضرباهنگ و سطح تولید انجامیده اما از طرف دیگر باعث افزایش ساعات کار شده است. این پدیده‌ای جهانی است که ارتباطی عمیق با ساز و کارِ تولید سرمایه‌داری دارد. در عین حال از میان رفتن دستاوردهای کارگران در سه دهه گذشته٬ خصوصی‌سازی خدمات اجتماعی و کاهش خدمات رفاهی در بودجه بار بزرگ‌تری از تامین کودکان و سالمندان را بر دوش طبقه کارگر انداخته.

زمانی که مردان در خانه صرف کار می‌کنند از سال ۱۹۸۷ یک ساعت افزایش داشته و این مورد زنان نیم ساعت بوده است (۶).

زن در قانون دیگر متکی به مرد نیست اما همه می‌دانند که مادر مجرد بودن بسیار دشوار است هم از نظر مالی و هم در زندگی روزمره با کار٬ بزرگ کردن کودکان و سایر وظایف عملی. در نتیجه گرچه اتکای قانونی از میان رفته٬ زنان هنوز با هزار بند اسیر مرد و اسیر خانه‌اند.

سنتا زنان بیشتر از مردان بیکار هستند و زنان به عنوان لشکر ذخیره‌ی کار استفاده شده‌اند و در بحران‌ها سخت‌تر از همه ضربه خورده‌اند. بحران کنونی اولین بحران است که در آن می‌بینیم مردان در اروپا و همچنین در دانمارک بیشتر از زنان بیکار شده‌اند. اما این اوضاع تغییر می‌کند. بحران ضربه عظیمی به صنعت ساخت و ساز خصوصی زد که بیشتر٬ مردان در استخدام آن بودند. در دوره کنونی شاهد حملات شدید به خدمات رفاهی خواهیم بود یعنی بخش دولتی که زنان بسیاری در آن کار می‌کنند. وقتی کارگران بیکار زیادند٬ کارفرمایان شروع به استخدام مردان می‌کنند (چه کسی می‌خواهد زنی را استخدام کند که در سن باردار شدن است؟) و بسیاری زنان به این فکر می‌افتند که بهتر است بچه‌دار شوند چون بهرحال نمی‌توانند شغلی پیدا کنند.

مسئله زنان چیزی بیش از تفاوت قابل اندازه‌گیری در دستمزد و این‌که چه کسی در خانه چه کار می‌کند٬ است. مسئله زنان به طور عمومی‌تر در مورد شرایط زنان و در ضمن مسئله‌ای ایدئولوژیک و فرهنگی است. همچنان کوهی از تعصبات و خرافات علیه زنان موجود است. با انحطاط عمومی سرمایه‌داری در ضمن شاهد وحشی‌سازی فرهنگ هستیم که خود را در نمایندگی زنان نیز نشان می‌دهد.

سرکوب زنان در سراسر جهان اشکال مختلف می‌گیرد و این بخاطر مراحل متفاوت اقتصادی و سطوح متفاوت توسعه فرهنگی در کشورهای مختلف است. اما سرکوب زنان در تمام اشکال آن منشا یکسانی دارد و در نتیجه راه‌حلی یکسان می‌طلبد.

منشا نابرابری

مارکسیست‌ها ماتریالیست‌های تاریخی هستند. این یعنی ما تکامل شرایط مادی نوع بشر را امری بنیادین می‌دانیم. انگلس در کتاب «منشا خانواده٬ مالکیت خصوصی و دولت» توضیح می‌دهد که چطور سرکوب زنان ربطی ناگسستنی با جامعه طبقاتی دارد. در تاریخ اولیه بشر٬ انسان‌ها تنها می‌توانستند به اندازه بقای خودشان تولید کنند و هیچ محصول مازادی نبود و در نتیجه در آن زمان نابرابری نمی‌توانست وجود داشته باشد.

اگر هم تقسیم کار بود٬ تقسیم کار بین دو جنس بر اساس این واقعیت زیست‌شناسی بود که زنان در بخشی از زمان خود به علت زایمان٬ شیر دادن و ... در «خانه» بودند. ماهیت دقیق تقسیم کار بین مردان و زنان در جامعه بدوی اولیه روشن نیست اما همزمان با اولین توسعه‌ی نیروهای مولده بود که تقسیم کار بین دو جنس ظهور کرد. وظیفه‌ی زنان علاوه بر نگهداری از کودکان٬ جمع‌آوری ریشه‌٬ تمشک و ... و بخصوص آشپزی بود. وظیفه‌ی مرد شکار٬ دفاع از زمین‌شان در جنگ و ... بود. بسیاری مطالعات نشان می‌دهد که نقش زنان برای بقا حیاتی بود و زنان از احترام بسیار بهره می‌بردند و برای مثال٬ کودکان از طریق خط مادری محاسبه می‌شدند (از آن‌جا که مادر تنها نفر از والدین بود که می‌شد از آن مطمئن بود) (۷).

مهم اینجاست که به یاد داشته باشیم این جامعه به هیچ وجه شبیه جامعه‌ای که امروز می‌شناسیم نبود. مردسالاری جامعه‌ای است که در آن زنان سرکوب می‌شوند و هیچ چیز نیست که نشان دهد زنان پیش از مردسالاری٬ مردان را سرکوب می‌کردند و برعکس شواهد نشان می‌دهد که احترام دوطرفه برقرار بوده است. خانواده به شکلی که امروز می‌شناسیم٬ با یک مادر و یک پدر٬ وجود نداشت؛ در عوض خانواده‌ها در قبایل و گروه‌ها و زندگی می‌کردند و بزرگ کردن کودکان وظیفه‌ی مشترک تمام اعضای جامعه بود.

انسان‌ها در طول زمان شروع به تحول شیوه‌ی بر طرف کردن نیازهای پایه‌ای‌شان کردند. آن‌ها شروع به کاشت زمین٬ حصار کشیدن و دامداری کردند. انسان‌ها برای اولین بار محصول مازادی فرای نیازهای بقای اولیه تولید کردند. این قدم بزرگی رو به جلو بود. اما در ضمن به این معنی بود که برای اولین بار نابرابری ظهور کرد. دارایی بعضی بیشتر از دیگران شد و به همراه آن جامعه طبقاتی ظهور کرد. این علاوه بر تقسیم جامعه به طبقات به معنای نابرابری بین مرد و زن بود. کاری که سنتا به مرد تعلق داشت چیزی بود که می‌توانست مازاد تولید کند و به مرد موقعیتی برتر داد. این در ضمن به این معنی بود که مرد می‌خواست دارایی‌های خود را به فرزندانش منتقل کند. در نتیجه خط خانوادگی حال باید از طریق مردان منتقل می‌شد که در ضمن از زنان خواستار تک‌همسری بودند.

«سرنگونی حق مادری٬ شکست تاریخی جهانی جنس زن بود. مرد در خانه نیز فرمان را به دست گرفت؛ زن تحقیر شد و به خدمتکاری کاهش داده شد. او برده شهوت مرد و ابزاری صرف برای تولید کودکان شد.» (انگلس‌٬ منشا خانواده٬ مالکیت خصوصی و دولت).

سرکوب زنان از ظهور جامعه طبقاتی برخاست و در نتیجه مبارزه برای رهایی زنان از مبارزه علیه جامعه طبقاتی جدایی ناشدنی است. تغییرات در شیوه تولید در ضمن به ظهور دولت انجامید و به همراه آن افکار و اشکال سرکوب نیز تغییر یافت.

بنیاد رهایی زنان

انگلس در کتاب «منشا خانواده٬ مالکیت خصوصی و دولت» توضیح می‌دهد که چگونه در شکست تاریخی جنس زن بود که کار زنان مشخصه‌ی عمومی‌اش را از دست داد. او در ضمن توضیح می‌دهد که چگونه سرمایه‌داری برای اولین بار این را تغییر می‌دهد. در سرمایه‌داری تمام خانواده به تولید کشیده می‌شود و در حالی که از یک طرف باری دوگانه بر دوش زن می‌گذارد (هم کار مزدی و هم کار خانه) در طرف دیگر بنیان آزادی زن را فراهم می‌کند. زن از طریق کار بخشی از طبقه کارگر و در نتیجه بخشی از مبارزه طبقاتی می‌شود.

«در مورد تساوی حقوق مرد و زن در حین ازدواج هم وضع بهتر از این نیست. نابرابری طرفین در مقابل قانون - که میراث شرایط اجتماعی است - نه علت، بلکه معلول سرکوب اقتصادی زنان است. در خانوار کمونیستی قدیمی که زوجهای متعدد و فرزندان آنان را در بر میگرفت، اداره امور خانه که به عهده زن بود، همان قدر یک صنعت عمومی و اجتماعا لازم تلقی میشد که تهیه غذا به وسیله مرد. این وضع با پیدایش خانواده پدرسالار - و از آن هم بیشتر با خانواده فردی تک-همسری - تغییر کرد. اداره امور خانه خصلت عمومی خود را از دست داد، و دیگر امری نبود که مربوط به جامعه باشد؛ یک خدمت خصوصی شد. زن، اولین خدمتگار خانگی گشت، و از شرکت در تولید اجتماعی بیرون رانده شد. تنها صنعت بزرگ نوین راه تولید اجتماعی را به روی زن - و آنهم تنها به روی زن پرولتر - مجددا باز کرد؛ اما این امر چنان انجام گرفته است، که هنگامی که زن خدمت خصوصی خود را برای خانواده‌اش انجام میدهد، از تولید عمومی خارج است و نمیتواند چیزی کسب کند؛ و هنگامی که میخواهد در صنعت عمومی شرکت کند و معاش خود را مستقلا تأمین کند، در وضعی نیست که بتواند وظایف خانوادگی خود را انجام دهد. چیزی که در مورد زن در کارخانه صادق است، در همه جا، حتی در طب و قانون نیز، برای او صادق است. خانواده فردی نوین، مبتنی بر بردگی خانگی آشکار یا پوشیده زن است؛ و جامعه نوین، توده‌ای است که ملکولهای تشکیل دهنده آن منحصرا عبارتند از خانواده‌های منفرد. امروزه در اکثریت عظیم موارد مرد، لااقل در میان طبقات دارا، روزی‌رسان و نان‌آور خانواده است، و این امر به او یک موضع مسلط را میدهد، که احتیاجی به هیچ امتیاز قانونی خاصی ندارد. مرد در خانواده، بورژواست؛ زن پرولتاریاست. ولی در جهان صنعتی ویژگی ستم اقتصادی که به پرولتاریا وارد میشود، فقط هنگامی کاملا آشکار میگردد که امتیازات قانونی خاص طبقه سرمایه‌دار ملغی شده و تساوی حقوقی کامل در هر دو طبقه مستقر شده باشد. جمهوری دمکراتیک، تناقض بین طبقات را از میان بر نمیدارد؛ برعکس عرصه را برای جنگ تدارک میبیند. و به همین ترتیب، خصلت ویژه تسلط مرد بر زن در خانواده نوین، و ضرورت و نیز طریقه ایجاد تساوی اجتماعی واقعی بین آن دو، فقط هنگامی کاملا واضح میشود که آنها کاملا از نظر قانونی یکسان باشند. آنگاه آشکار میشود که نخستین شرط رهایی زن، ورود مجدد تمامی زنان به صنعت عمومی است؛ و باز این امر هم مستلزم این است که خصوصیت خانواده فردی بمثابه واحد اقتصادی جامعه، از بین برود.» (انگلس٬ منشا خانواده٬ مالکیت خصوصی و دولت) (ترجمه‌ی فارسی از مسعود احمدزاده) (تاکید از نویسنده دانمارکی است-م).

در دانمارک سهم زنان از نیروی کار از اواخر دهه ۱۹۶۰ تا امروز افزایش یافته است. پس از جنگ جهانی دوم٬ شاهد احیای طولانی سرمایه‌داری بودیم به همراه توسعه‌ی عظیم تولید٬ گسترش بازار جهانی و ... که گسترش خدمات رفاهی را ممکن می‌کرد. رهایی کلی از کارخانگی و بهبود فرصت‌ها برای خدمات نگهداری از کودکان٬ نگهداری از سالمندان و ... به زنان امکان کار مزدی داد (دانمارک بالاترین میزان خدمات کودکان در جهان را دارد). در عین حال بخش دولتی عظیمی ایجاد شد که بسیاری از زنان به استخدام آن درآمدند (۸).

نرخ اشتغال زنان در دانمارک٬ یعنی نسبت زنانی که سن کار دارند و کار می‌کنند٬ به شدت افزایش یافت. در سال ۱۹۶۰ ۳۳.۹ درصد بود در حالی که این میزان برای مردان ۸۳.۶ بود (۹) اما در سال ۱۹۸۱ این میزان به ۷۰.۸ درصد افزایش یافته بود در حالی که نرخ مشارکت مردان ۸۶.۸ درصد بود. در سال ۱۹۹۸ نرخ اشتغال مردان به ۸۱.۶ درصد کاهش یافت در حالی که اشتغال زنان تا ۷۳.۲ درصد افزایش یافته بود.

در سال ۱۹۶۷ زنان ۸۰۰ هزار نفر از نیروی کار را تشکیل می‌دادند. همین میزان در سال ۱۹۹۸ به ۱.۳ میلیون رسید. کل نیروی کار در همین دوره از ۲.۳ میلیون به ۲.۹ میلیون افزایش یافته است (۱۰).

در مقایسه٬ همین ارقام برای بریتانیا و آمریکا از این قرار است:

۱۹۷۱ در بریتانیا: ۴۲.۲ درصد زنان٬ ۸۰.۶ درصد مردان (۱۱)

۱۹۷۳ در آمریکا: زنان ۴۲ درصد٬ مردان ۷۵.۵ درصد

۱۹۹۰ در بریتانیا: زنان ۵۰.۳ درصد٬‌ مردان ۷۰.۵ درصد

۱۹۹۰ در آمریکا: زنان ۵۴.۳ درصد٬ مردان ۷۲ درصد

۲۰۰۸ در بریتانیا: زنان ۵۶.۲ درصد٬ مردان ۶۸.۵ درصد

و در سوئد درصد زنان در نیروی کار به این ترتیب بود: ۱۹۷۵: ۴۲ درصد٬ ۱۹۸۰: ۴۵ درصد٬ ۱۹۸۵: ۴۷ درصد٬ ۱۹۹۰:‌۴۸ درصد٬ ۲۰۰۸: ۴۷ درصد (۱۲).

مشارکت زنان در نیروی کار بنیان رهایی زنان را فراهم ساخته است اما فقط بنیان آن را. دوره‌ی احیای اقتصادی پس از جنگ استثنایی تاریخی بود و بحران در اوایل دهه‌ی ۱۹۷۰ در گرفت. گسترش خدمات رفاهی کم و بیش ساکن شد؛ هر سال به شرایط کارمندان دولتی حمله شد. شرایط کودکان٬ مریضان و سالمندان بدتر شد و این بخصوص فشار عظیمی بر زنان گذاشته است. سرمایه‌داری برای زنان زحمتکش یا اکثریت جمعیت جهان رفاه ایجاد نمی‌کند. تنها از طریق جامعه‌ای سوسیالیستی است که می‌توانیم بنیان رهایی کامل را ایجاد کنیم.

مبازه زنان و سوسیالیسم

در سرمایه‌داری٬ امکان بالقوه‌ی پایان به سرکوب زنان ایجاد شده و به همین سان بنیان لغو تمام انواع سرکوب و ستم فراهم شده. سرمایه‌داری در ابتدا نظامی پیشرو بود که وسایل تولید را تا سطوحی بی‌سابقه تحول داد. ما امروز می‌توانیم به اندازه‌ای تولید کنیم که نیازی نباشد کسی از سختی رنج ببرد و نابرابری را می‌توان با افزایش قابل توجه سطح زندگیٍ اکثریت عظیم از بین برد. اما در سرمایه‌داری چیزها برای سود و نه برای نیاز بشری تولید می‌شوند. در سرمایه‌داری میلیون‌ها نفر به بیکاری محکوم می‌شوند و میلیون‌ها نفر دیگر فرسایش می‌یابند؛ فن‌آوری جدید می‌آورند تا مردم سریع‌تر کار کنند و بقیه را اخراج کنند.

با اقتصاد برنامه‌ریزی ما بلاقاصله قادر به افزایش تولید و استفاده از فن‌آوری به نفع اکثریت خواهیم بود. ساعات کار بلافاصله کاهش می‌یابد و این قدمی حیاتی در راه رهایی زنان است. در عین حال می‌توانیم مجموعه‌ای از سایر چیزها را برقرار کنیم که ما را به رهایی زنان بسیار نزدیک‌تر می‌کند.

اولا از منابع موجود برای بهبود رفاه عمومی استفاده می‌کنیم تا کارگران و کودکان و سالمندان و مریضان‌ بتوانند شرایط شایسته‌ای داشته باشند. به اضافه می‌توانیم از فن‌آوری استفاده کنیم تا بیشتر کار خانگی را کم و بیش از بین ببریم. جاروبرقی‌های روبوتیک٬ ماشین‌های لباس‌شویی برای همه٬ لباس‌شویی‌های عمومی٬ رستوران‌های جمعی٬ غذای خوب و سالم و با قیمت مناسب برای همه٬ وعده‌های غذایی در تمام مهدکودک‌ها٬ مدارس و تمام محل‌های کار٬ بهبود مسکن٬ پاک کردن عمومی شیشه‌ی پنجره‌ها٬ کمک برای تمیز کردن خانه و غیره تنها آغاز پرداختن به وظیفه‌ی آزادی بشریت خواهد بود. چشم‌انداز کنونی ما با وضعیت کنونی‌مان محدود می‌شود؛‌ این بر شانه‌ی کودکان و نوه‌های ما خواهد بود تا تمام چیزهایی که برای رهایی بشر مفید است بسازند.

اما تمام این‌ها به صورت خودکار اتفاق نمی‌افتد. برای این کار نیاز به خلع ید از سرمایه‌داران٬ حذف مالکیت خصوصی آن‌ها بر وسایل تولید را داریم یعنی طبقه کارگر باید شرکت‌های بزرگ را تصرف کند و اینگونه بخش‌های کلیدی اقتصاد را در دست بگیرد. امروزه اقلیتی کوچک٬ سرمایه‌داران٬ صاحب وسایل تولید٬ ‌یعنی کارخانه‌ها٬ دستگاه‌‌ها و ... است. آن‌ها هستند که تصمیم می‌گیرند چه چیزی و چه وقتی تولید کنند و این بسته به این است که از چه چیزی می‌توانند سود کسب کنند. اما در واقع٬ ثروت را اکثریت عظیم تولید می‌کند یعنی طبقه کارگر که باید هر روز برای سرمایه‌داران کار کند. طبقه کارگر باید مهمترین بخش‌های اقتصاد (که برای مثال در دانمارک به معنای بزرگ‌ترین ۲۰۰ شرکت است) تصرف کند تا این اکثریت باشد که بتواند به صورت دموکراتیک تصمیم بگیرد چه چیزی تولید کند و بتوان برنامه‌ای تهیه کرد که تا حد ممکن از فن‌آوری و تولید موجود استفاده کند و تولید بتواند افزایش یافته و ساعات کار کاهش یابد. تنها اینگونه است که می‌توانیم تمام چیزهایی که زنان و مردان را اسیر کار خانگی و ساعت‌ها کار برای دیگران می‌کند٬ از بین ببریم. از طریق برنامه‌ی سوسیالیستی اقتصاد است که توان بالقوه‌ی واقعی بشر در فرهنگ٬ علم٬ خلاقیت و ... می‌تواند برای اولین بار هویدا شود.

پس از انقلاب روسیه٬ صاحبان جدید قدرت٬ بلشویک‌ها٬ مسائل زنان را بسیار جدی گرفتند. اقنلاب اکتبر برای اولین بار به توده‌های عظیم اجازه داد در سیاست مشارکت کنند.

«برای فعال بودن در نظام‌های سرمایه‌داری قدیمی٬ به تخصص ویژه نیاز بود و در نتیجه زنان نقش غیرمهمی در سیاست بازی می‌کردند٬ حتی در پیشرفته‌ترین و آزادترین کشورهای سرمایه‌داری. وظیفه‌ی ما این است که سیاست را برای تمام زنان زحمتکش و کارگر قابل دسترس سازیم. از وقتی که مالکیت خصوصی در زمین‌ها و کارخانه‌ها ملغی شده و قدرت زمین‌داران و سرمایه‌داران سرنگون شده٬ وظایف سیاست ساده٬ روشن و قابل درک برای کل کارگران و زحمتکشان و از جمله زنان زحمتکش شده است. در جامعه‌ی سرمایه‌داری٬ میزان نابرابری زنان به گونه‌ای است که گستره‌ی مشارکت‌شان در سیاست بسیار کمتر از مردان است. برای تغییر این موقعیت به قدرت مردم زحمتکش نیاز داریم چرا که وظایف اصلی سیاست شامل مسائلی خواهد بود که مستقیما بر سرنوشت خود مردم زحمتکش تاثیرگذار است». (لنین٬ وظایف جنبش زنان کارگر در جمهوری شوروی٬ سخنرانی در چهارمین کنفرانس مسکو در باره‌ی زنان کارگر غیرحزبی٬ ۲۳ سپتامبر ۱۹۱۹).

اولین کاری که بلشویک‌ها پس از به قدرت رسیدن کردند برقراری برابری جنسیتی کامل نزد قانون بود. آن‌ها حق طلاق و سقط جنین و ازدواج‌های مدنی بیرون از کلیسا و غیره را برقرار کردند. اما چنانکه لنین توضیح می‌داد٬ برابری جنسیتی در قانون به هیچ وجه کافی نیست. توسعه تولید سپس باید مورد استفاده قرار بگیرد تا مهد کودک و مدرسه و آشپزخانه عمومی ساخته شود و ماشین‌هایی برای کمک به کار خانگی اختراع شود. بسیاری از این چیزها امروز وجود دارد اما اولا برای همه قابل دسترس نیست و کیفیت این خدمات هم تحت حملات مداوم است. چنانکه در بالا توضیح دادیم٬ کار خانگی و کار بیرون از خانه هم برای مردان و هم برای زنان رو به افزایش است و ساعات و کیفیت خدمات نگهداری از کودکان رو به زوال است.

چشم‌انداز ما نه در اشتراک گذاشتن کار خانگی و کار مزدی که حذف کل کارهای شاق است.

«هیچ حزب و انقلابی در جهان تا بحال خواب آن را هم ندیده که مثل کاری که امروز شوروی و انقلاب بلشویکی دارد می‌کند٬ ضرباتی چنین عمیق به ریشه‌های ستم و نابرابری زنان بزند. اینجا٬ در روسیه‌ی شوروی٬ هیچ نشانه‌ای از نابرابری بین مردان و زنان در قانون باقی نمانده است. نظام شوروی هر چه از نابرابریٍ بخصوص شنیع٬ پست و ریاکارانه‌ در قوانین ازدواا و خانواده بود و نابرابری در مورد کودکان را از بین برده است.

این تازه اولین قدم در راه آزادی زنان است. اما هیچ کدام از جمهوری‌های بورژوایی٬ حتی دموکراتیک‌ترین‌هایشان٬ حتی جرات نکرده این قدم اول را بردارد. علت٬ ترس آن‌ها از «مالکیت خصوصی مقدس» است.

دومین و مهمترین قدم٬‌لغو مالکیت خصوصی بر زمین و کارخانه‌ها است. تنها همین راه را به سوی رهایی کامل و واقعی زن٬ رهایی او از «اسارت خانگی» از طریق تبدیل خانه‌داری حقیر فردی به خدمات خانگی اجتماعی و گسترده باز می‌کند.

این انتقال دشوار است چرا که در آن باید ریشه‌دارترین و مزمن‌ترین و متعصبانه‌ترین و سفت و سخت‌ترین «نظم» (شناعت و بربریت به حقیقت نزدیک‌تر است) را تغییر دهیم و از نو بنا کنیم. اما این انتقال آغاز شده٬ به حرکت درآمده و راه جدیدی برگزیده‌ایم». (لنین٬‌ روز بین‌المللی زنان زحمتکش و کارگر٬‌ ۱۹۲۱).

اما اقتصاد شوروی به قدری توسعه نیافته بود که کار خانگی و خانواده را حذف کند – خانواده را نمی‌توان حذف کرد بلکه باید با چیز دیگری جایگزین شود. عقب‌ماندگی و انزوای روسیه‌ی شوروی بود که بنیان فتح قدرت توسط بوروکراسی به رهبری استالین در اتحاد شوروی را ممکن کرد و بر این پایه بود که اتحاد شوروی نتوانست نوع خانواده‌ی جدیدی بسازد و در عوض به هنجارهای جامعه بورژوایی سرمایه‌داری بازگشت. بوروکراسی به رهبری استالین به جای مبارزه با نابرابری و سرکوب نیاز به مستحکم ساختن قدرت خودش داشت. با انحطاط بوروکراتیک اتحاد شوروی شاهد کاهش چشمگیر در آزادی شهروندان شوروی به طور کل و بخصوص زنان بودیم. حق سقط جنین و طلاق آزادانه از بین رفت و زنان کارگر و دهقان همچنان اسیر و زنجیر به کار خانگی باقی ماندند. روسیه‌ی شوروی در ضمن پیشرفته‌ترین رویکرد را نسبت به هم‌جنس‌گرایی داشت که آن هم به کلی توسط بوروکراسی استالینیستی از میان رفت. اقتصاد برنامه‌ریزی بدون دموکراسی قابل اتکا نیست و اقتصاد شوروی در نهایت فرو پاشید٬ چنانکه تروتسکی پیش‌بینی کرده بود.

اما انحطاط استالینیستی اتحاد شوروی دلیلی برای رد سوسیالیسم نیست. آن‌چه در اتحاد شوروی شکل گرفت٬ سوسیالیسم نبود اما آن‌چه در سال‌های اول انقلاب به دست آمد نشان می‌دهد که انقلاب اولین قدم عملی است که کل بنیان رهایی زنان و بشریت را ایجاد می‌کند.

«دوباره بگوییم که تدارکات جسمی برای شرایط زندگی نوین و خانواده‌ی نوین را نمی‌توان از نظر بنیادین از کار عمومی ساختمان سوسیالیستی مجزا ساخت. دولت کارگری باید ثروتمندتر شود تا پرداختن جدی به تحصیلات عمومی کودکان و رها ساختن خانواده از بند آشپزخانه و لباس‌شویی ممکن باشد. اجتماعی‌سازی خانه‌داری خانوادگی و تحصیلات عمومی کودکان بدون بهبود قابل توجه در اقتصاد ما به صورت کلی قابل تصور نیست. ما به اشکال اقتصادی سوسیالیستی بیشتر نیاز داریم. تنها در چنین شرایطی است که می‌توانیم خانواده را از رویکردها و عاداتی که اکنون آن‌را سرکوب می‌کنند و از هم می‌پاشانند نجات دهیم. شست و شو را باید لباسشویی عمومی انجام دهد٬ غذا را رستوران عمومی٬‌ دوخت و دوز را کارگاه عمومی. کودکان باید توسط معلم‌های خوب عمومی درس ببینند که علاقه واقعی به این کار دارند. اینگونه رابطه بین شوهر و زن از تمام عوامل خارجی و تصادفی رها می‌شود و دیگر یکی زندگی دیگری را اشغال نمی‌کند. برابری حقیقی بالاخره برپا می‌شود. پیوند به تعلق دوطرفه متکی خواهد بود. و بخصوص به این علت است که به ثبات درونی می‌رسد. البته که نه به طور یکسان برای همه اما بدون اجبار برای هیچ کس». (تروتسکی٬ از خانواده قدیمی تا خانواده‌ی نوین٬ ۱۹۲۳).

البته که این حرف به این معنی نیست که آدم حتما باید در رستوران عمومی غذا بخورد و هیچوقت اجازه آشپزی ندارد و بزرگ کردن عمومی کودکان به این معنی نیست که کودکان قرار نیست توسط خانواده‌هایشان بزرگ شود. منظور این است که تمام اجبار از بین می‌رود. مجبور نیستی غذا بخری٬ آشپزی کنی٬ بشوری٬ تمیز کنی و هر روز نهارهای آماده تدارک ببینیِ؛‌ بلکه این کارها را فقط در صورتی انجام می‌دهی که بخواهی. مهد کودک و مدرسه و مراکز تفریحی٬ ‌بیمارستان٬‌ خدمات نگهداری از سالمندان و ... خواهیم داشت با کارمندان تعلیم‌دیده که وقت دارند تا کارشان را به درستی انجام دهند و به طور مداوم از نظر حرفه‌ای رشد می‌یابند و در عین حال ساعات کار بلافاصله کاهش داده می‌شود.

واضح است که امروز با اختراعات فن‌آوری٬ مثل ماشین لباس‌شویی٬ ماشین ظرف‌شویی٬ اجاق‌های مایکروویو و ... پیش‌تر آمده‌ایم. اهداف بلشویک‌ها٬ در مقایسه با پیشرفت‌های معاصر٬ به طرز شگرفی بلندپروازانه بودند. فقط فکرش را بکنید که با سطح کنونی فن‌آوری به چه چیزهایی می‌شود رسید.

اما چگونه باید برای رهایی زنان مبارزه کنیم؟ برای پاسخ به این سوال باید صحبت را در مورد این‌که نابرابری بین مردان و زنان چگونه ایجاد شد عمق ببخشیم.

(ادامه دارد...)

یادداشت‌ها:‌

(تمام یادداشت‌ها از نویسنده است-م).

  1. «۸ مارس:‌ روز بین‌المللی زن»٬ از آنت اکلوند هانسن٬ کتابخانه و بایگانی جنبش کارگری٬ ۲۰۰۱. ترجمه ما از دانمارکی.

  2. «90-årsdagen – ‘ikke det samme som sidste år, James’» از لنی کیلدسن٬‌kvinfo.dk

  3. صفحه اینترنتی وزیر امور خارجه دانمارک٬ kvinder.um.dk

  4. نگاه کنید به صفحه اینترنتی برنامه‌های جهانی غذا: wfp.dk

  5. Lige.dk

  6. همانجا

  7. این در ضمن استدلالی علیه کسانی است که می‌گویند زنان در طبیعت خود تک‌همسرند و مردان نمی‌توانند تک‌همسر باشند.

  8. در مناطق و شهرداری‌ها زنان شامل حدودا ۷۵ درصد نیروی کار می‌شوند در حالی که مردان شامل تقریبا ۶۶ درصد نیروی کار خصوصی هستند. در دولت٬ مردان شامل ۵۸ درصد هستند. اما میزان کارمندان در مناطق و شهرداری‌ها بسیار بیشتر از دولت هستند. Lige.dk

  9. Arbejdernes historie i Danmark 1800-2000

  10. همانجا

  11. تمام ارقام بریتانیا از دفتر آمار ملی و تمام ارقام آمریکا از دفتر آمار کار است.

  12. منبع: SCB

منبع: در دفاع از مارکسیسم٬ وب‌سایت گرایش بین‌المللی مارکسیستی (Marxist.com)٬ ۸ مارس ۲۰۱۰