مرحله جدید: کارنامه انقلاب حاضر در ایران

Persian translation of A new stage: A balance sheet of the present Iranian revolution (18 January 2010)

حمید علیزاده

از گرایش بین­المللی مارکسیستی

انقلاب ایران پس از شش ماه مبارزه وارد مرحله­ای جدید می­شود. پس از نبردهای شدید در چند هفته­ی گذشته که به کشتگان بسیار و دستگیری تعداد نامعلومی از فعالین انجامیده، برای لایه­های عظیمی از توده­ها، اگر نه اکثریت آن­ها، واضح است که به نقطه بی­بازگشت رسیده­ایم. از این­جا دیگر راه بازگشتی نیست. نابودی کامل دولت اسلامی و برپایی مجمع موسسان انقلابی تنها راه رسیدگ به حتی ساده­ترین نیازهای مردم ایران است.

تا بحال تنها فقدان رهبری انقلابی جلوی سرنگونی رژیم را گرفته است. توده­ها نشان از قدرت عظیم، سطح آگاهی بسیار و آمادگی برای فدا کردن همه چیز در راه آزادی، داده­اند. از آن طرف شاهد تشتت در رژیم و حتی عناصری از دودلی در نیروهای سرکوبگر در مقابله با جنبش توده­ای مردم بوده­ایم. جنبش باید از طریق کمیته­های محلات و کارخانه­ها سازمان یابد و خود را به برنامه­ای روشن تسلیح کند که کمیته­ها آن را به بحث و رای بگذارند. این عمل سقوط رژیم منفور را آماده می­کند و در عین حال اولین قدم به سوی ساختن سوسیالیسم در ایران خواهد بود.

بلوغ روند انقلابی

تروتسکی در مقدمه تاریخ انقلاب روسیه توضیح می­دهد: " مسلم‌ترین ویژگی انقلاب، دخالت مستقیم توده‌ها در رویدادهای تاریخی است. در زمان‌های عادی، دولت، چه پادشاهی و چه دموکراتیک،‌ خود را بالای ملت می‌برد و تاریخ را متخصصین این کسب و کار می‌سازند – پادشاهان، وزرا، دیوان‌سالاران، نمایندگان مجلس،‌ روزنامه‌نگاران. اما در آن لحظه‌های حیاتی که نظم کهن دیگر برای توده‌ها قابل تحمل نیست آن‌ها بندهایی که آن‌ها را از حیطه سیاسی بیرون گذاشته می‌گسلند، نمایندگان سنتی خود را کنار می‌زنند و با دخالت خود زمینه‌ی آغازین برای نظامی جدید را ایجاد می‌کنند." در چند ماه گذشته در ایران دقیقا شاهد همین بوده­ایم.

جنبش توده­ای در ایران پس از عروجش در خردادماه گذشته از چند مرحله گذشته است. احساس کارناوال­مانند روزهای اول، ویژگی مشترک تمام انقلاب­ها، دیری نپایید. رژیم به دست مشخصه­ی توده­ای جنبش که همه چیز را پشت سر می­گذاشت فلج شد. اما طبیعی بود که جنبش بدون برنامه و رهبری نمی­توانست میلیون­ها نفر را تا ابد به خیابان بکشاند. بدین سان همین­که تظاهرات­ها کوچک­تر شد رژیم به کاری پرداخت که از همه کار بهتر بلد است: سرکوب وحشیانه و خشونت­آمیز.

این تاکتیک در کوتاه مدت جواب داد و رژیم چند روزی نوعی آرامش در خیابان­ها ایجاد کرد. اما این تنها آرامش پیش از طوفان بود. در روز 18 تیر مردم دوباره به خیابان­ها آمدند. گرچه تظاهرات­ها به بزرگی آن­چه در روزهای قبل دیدیم نبود اما سطح آن­ها متفاوت بود و نشان می­داد که نه تنها توده­ها مرعوب سرکوب نشده­اند و احساس شکست نمی­کنند که دارند تمام ترس­ها را کنار می­گذارند. گرچه جنبش بیان سازمان­یافته­ای نداشت همچنان به رشد روش­ها و شعارهایش ادامه داد. در اواسط تابستان شعارهایی مثل "رای من کجاست؟" آغاز شده بود اما تا پاییز توده­های مردم شعار می­دادند "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر خامنه­ای". مردود شمردن تقلب انتخاباتی به مردود شمردن رژیم و نمایندگان اصلی­اش بدل شده بود.

رژیم داشت تضعیف می­شد و نمی­توانست اجازه دهد موقعیتی که در آن قدرتش به چالش کشیده می­شد خیلی طول بکشد. در همین حال جنبش به هیچ یک از اهداف خود نیز نرسیده بود. هیچ کدام از دو طرف نمی­توانست عقب بکشد. چنانکه از آغاز توضیح داده­ایم تنش­های جاری در جامعه ایران لاجرم این جنبش را به مبارزه­ای زنده برای قدرت، یعنی انقلاب، می­کشاند.

این تناقض، که در تمام روزهای آغازین مبارزه نهفته بود، خود را برای اولین بار در روز 16 آذر به روشنی نشان داد. این باصلاح "روز دانشجو" به نبردی تند و تیز و خشونت­آمیز بین تظاهرکنندگان و نیروهای مسلح بدل شد. نبردهای آن روز از هر روز دیگری از زمان انتخابات در خردادماه تند و تیزتر بودند. در نوبت­های قبلی تظاهرکنندگان در مقابله با تقابل مسلح پراکنده شده بودند و دوباره گرد آمده بودند. در این روز مبارزات از دفاعی به هر لحظه تهاجمی­تر کشیده شد. تخاصم­های مستقیم بین تظاهرکنندگان و نیروهای مسلح در نقاط بسیاری دیده شد و کسی عقب­نشینی نمی­کرد.

گرچه تعداد تظاهرکنندگان با توجه به ماهیت روز ("روز دانشجو") کوچکتر بود اما اعمال مردم بسیار پیشرفته­تر از قبل بود. توده­ها شروع به احساس قدرت خود و در ضمن محدودیت­های دشمنانشان کردند. چشم­انداز گسترش این احساس به لایه­های وسیع­تر جمعیت حتما به شب­های بیخواب بسیاری برای فرماندهان نیروهای مسلح منجر شده است. از آن روز تمام چشم­ها به دو روز عزاداری تاسوعا و عاشورا (5 و 6 دی) معطوف شد که فرصت­های بعدی برای به خیابان آمدن جنبش بودند.

مرگ منتظری

در 28 آذر 1388، چند روز پیش از تاسوعا و عاشورا حادثه­ای اتفاق افتاد که اوضاع را بیشتر برای تلاطمات آماده کرد. آیت­الله العظمی حسینعلی منتظری، یکی از مشهورترین منتقدین رژیم در 25 سال گذشته، به دلایل طبیعی درگذشت.

انتقادات او از جنبه­های مختلف رژیم او را به نمادی و نقطه عطفی برای مخالفین در ایران بدل کرده بود. گرچه او از معماران اصلی جمهوری اسلامی و "ولایت فقیه" بود اما بعدها به منتقد علنی همین­ها بدل شد. او در ضمن علنا اعدام­های دستجمعی فعالین چپ را که در پایان جنگ ایران و عراق صورت گرفت مورد انتقاد قرار داد. این در زمانی بود که بقیه "اصلاح­طلبان" (رفسنجانی، خاتمی، موسوی و غیره) سفت و سخت پشت رژیم بودند.

این نوع مخالفت چند سالی حصر خانگی نصیب منتظری کرد اما در ضمن باعث تحسین او توسط بسیاری از ایرانیان شد که چنین مخالفتی را در هیچ کجای دیگری درون محافل فاسد حاکم بر کشور ندیده بودند. از این رو تعجبی نیست که مرگ منتظری به تظاهرات­هایی در سراسر ایران انجامید. گرچه رژیم سعی کرد وسایل حمل و نقل به تشیع­جنازه­ی او را قطع کند، صدها هزار نفر (بعضی می­گویند 2 میلیون نفر!) به تشیع­جنازه­ آمدند. در تشیع­جنازه­ی منتظری صحنه قطعا آماده تظاهرات­های توده­ای در روزهای تاسوعا و عاشورا شد.

تاسوعا و عاشورا

روزهای سنتی عزاداری شیعیان (تاسوعا و عاشورا) از این رو اهمیت دارند که سنتا لایه­های بزرگ­تری از جمعیت را به خیابان­ها می­کشانند. دسته­های عزاداری میلیون­ها نفر را به خیابان­ها می­کشاند. در نتیجه، در زمان­های انقلابی، این روزها سنتا به روزهای ابراز سیاسی توسط توده­ها نیز بدل شده­اند. در انقلاب 57 نیز شاهد همین بودیم.

در ضمن این بار فقدان ابراز سازمان­یافته­ی جنبش توده­ای، آن را مجبور به استفاده از این روزها به عنوان تکیه­گاه­های مبارزه کرد. گرچه رژیم تمام احتیاط­های لازم را کرده بود اما نتوانست توده­ها را از تبدیل این روز به روز مبارزه علیم رژیم باز دارد.

رژیم از چندین روز قبل تمام نیروهایش را برای سرکوب تمام مخالفت بسیج کرده بود. در این فضای پرتنش اوضاع به سادگی به تخاصم کشید. اما ایندفعه با دفعه­های قبل فرق داشت. جوی که اولین بار در "روز دانشجو" دیدیم دوباره سر بر آورد. توده­ها بی هیچ ترسی به پیش رفتند و مصمم بودند هر آن­چه لازم است فدا کنند. اما این دفعه در سطحی توده­ای و شامل تمام لایه­های مردم که وسیعا بسیج شدند. جمعیت دوباره به جای پراکنده شدن در مقابل سرکوب مسلحانه، عقب ننشست و به مقابله به مثل برخواست.

چنانکه در آن هنگام نوشتیم:

"... صحنه واقعی نبرد روز یکشنبه، شش دی از راه رسید. در این روز و در حالی که این مقاله را می­نویسیم، میلیون­ها نفر خیابان­ها را در سراسر ایران پر کردند و به مبارزه علنی با نیروهای رژیم پرداختند. نه فقط این. بسیاری خیابان­ها، بخصوص در مناطق مرکزی تهران، در واقع در اشغال مردم بود و در حال حاضر در اختیار آن­ها است. مردم در شهرهای مختلف ایران به اشغال پایگاه­های پلیس و بسیج روی آورده­اند و بعضی از آن­ها را آتش می­زنند و تلاش به مصادره تفنگ از بعضی دیگر می­کنند.

"دیگر تحول مهم گزارش­هایی است که نشان می­دهد بعضی نیروها حاضر به شلیک به مردم نشده­اند و به دستورات فرماندهان­شان بی­توجه بوده­اند...

"بگذارید نگاهی سریع به واقعیت­ها داشته باشیم: مردم نه تنها علیه نیروهای رژیم می­جنگند که ایستگاه­های پلیس را فتح می­کنند و خیابان­ها را به تصاحب خود در می­آورند، بعضی نیروها حاضر به شلیک به مردم نیستند؛ شعارهایی مثل "این ماه ماه خونه، سید علی سرنگونه" و "خامنه­ای بدونه، به زودی سرنگونه". روشن است که قدرت دارد به خیابان­ها می­لغزد!" (به نقل از مقاله انگلیسی بابک کسرایی با عنوان "ایران: قدرت به خیابان­ها می­لغزد"، در وب­سایت Marxist.com).

رژیم خون می­دهد

تظاهرات عاشورا نقطه­ی عطف بود. جنبش توده­ای اعتماد به نفس یافته است، تمام ترس خود را از دست داده و اکنون به این واقعیت آگاه می­شود که تنها گزینه سرنگونی و نابودی کامل رژیم است.

رژیم تمام نیروهایش را برای سرکوب تظاهرات عاشورا بسیج کرد اما موفق نشد. خود این واقعیت به تنهایی تشویق بزرگی برای آینده است. اما نه تنها رژیم قادر به سرکوب جنبش نبود که تحت این فشار عظیم از پایین، شکاف­ها درون دستگاه دولتی پدیدار شد. بعضی گزارش­ها نشان می­داد پلیس حاضر به شلیک به مردم نشده است. این بسیار مهم است و از ویژگی­های تمام انقلاب­ها به شمار می­رود. فشار توده­ها در آگاهی دسته­های مسلح افرادی که دولت را می­سازند تاثیر می­گذارد. آن­ها تا کی به دوستان و خانواده­ی خود، به مردم خود شلیک کنند؟ حتی ظاهرا قدرتمندترین دستگاه سرکوب هم تحت فشار جنبش توده­ای از هم می­پاشد، چنانکه در انقلاب 57 دیدیم.

متاسفانه در فقدان رهبری روشن، خیزش تمام راه تا نتیجه­ی منطقی­اش (سرنگونی دیکتاتوری مذهبی) پیش نرفت. بدین سان رژیم شروع به موجی از ارتجاع مستاصل در چند روز بعد کرد. هزاران فعال دستگیر شدند و تحریم کامل رسانه­ای بر قرار شد و رژیم دست به کارزار عظیم تبلیغی در تمام سطوح زد.

در عین حال ضدتظاهرات عظیمی با صدها هزار نفر بر پا شد که با رشوه­ی یک وعده غذا یا اجبار از طریق مدرسه و کارگاه­های عمومی و غیره مجبور به شرکت شدند. رژیم هر چه می­توانست کرد تا مشروعیتی که به نظر می­آید از دست داده است احیا کند. پایین­تر به دلایل و پیچیدگی­های مربوط به فقدان پیروزی می­پردازیم اما در این­جا باید اشاره کنیم که اعمال رژیم نه بر پایه قدرت که بر پایه از دست دادن دائمی منابع آن هستند.

رژیم ایران در حال حاضر همچون حیوانی عمل می­کند که در گوشه قرار گرفته و بدجوری زخم خورده. همه می­دانند که حیوان شاید وقتی از همیشه خطرناک­تر است که در گوشه­ای قرار گرفته و بد جور زخم خورده باشد اما این در ضمن به این معنی است که تنها تا مدتی محدود می­تواند دست به تهاجم بزند. رژیم ایران در حال خونریزی است و خود حال خود را بدتر می­کند. از تک تک رگ­هایش خون می­ریزد و مدام تلاش می­کند رگی را ببندد و بقیه رگ­ها باز می­شوند.

روزهای بعدی رسمی 22 بهمن (روز انقلاب 57) و چهارشنبه سوری هستند. آیا رژیم می­تواند ضربات بیشتری در این روزها وارد کند؟

عامل اقتصادی هم در کار است. گرچه پیدا کردن آمار معتبر ممکن نیست اما واضح است که بحران اقتصادی جهانی به اقتصاد فی­الحال بیمار و دچار سومدیریت بوروکراتیک ایران سخت­ترین ضربات را وارد ساخته است. اقتصاددانان سقوط از 6 درصد رشد به 0.5 درصد را تنها در فاصله یک سال 2008 تا 2009 پیش­بینی کرده­اند. بعلاوه بی­ثباتی سیاسی به کاهش شدید سرمایه­گذاری­ها انجامیده. اگر تحریم­های تجاری سازمان ملل که اخیرا پیشنهاد شدند با کمک روسیه تصویب شوند، این روند بیشتر هم تشدید می­شود. همه این­ها می­تواند به سقوط دولت، بسیار زودتر از آن­چه بسیاری می­پندارند، منجر شود.

فرار امپریالیسم جهانی از زورقی که غرق می­شود

بحران شدید جمهوری اسلامی و این واقعیت که سرکوب به رژیم اجازه حفظ اختیار موقعیت را نمی­دهد به معنای کاهش بیشتر حمایت از درون و در ضمن از سوی حامیان بین­المللی است. گرچه قدرت رسما در درست محفلی کوچک باقی مانده است اما محدودیت­های رژیم را تمام جهان به روشنی دیده­اند.

تا همین حالا روسیه، حامی ثابت رژیم ایران تا همین هفته گذشته، از ناآرامی­های ایران ابراز "نگرانی" کرده و حتی امکان دارد به تحریم­ها علیه ایران در سازمان ملل رای مثبت بدهند. این "نگرانی" روس­ها مشابه نگرانی جیمی کارتر، ریاست­جمهوری آمریکا، در سال 1977 بر سر وضعیت حقوق بشر در ایران است. این صداهای "نگران" تنها ابراز آغاز عقب­نشینی از بالا است. ائتلاف­های حاکم فرو می­پاشد و بخشی عظیم رژیم را برای باز کردن مشت سرکوب تحت فشار می­گذارند و در عین حال می­خواهند روی گزینه­های امن­تر شرط ببندد – که مگر باز کردن مشت هم اثری نکرد.

شاهد تحولات مهم دیگری هم بوده­ایم. ایتالیا، که احتمالا بزرگترین شریک تجاری ایران در اروپا است، کارزار عظیمی علیه رژیم ایران به راه انداخته است. در ضمن اوباما، رئیس­جمهور آمریکا، در موضع خود نسبت به ایران تغییری 180 درجه­ای داده است. او از "ارتباط" با آخوندهای ارتجاعی به "محکوم کردن شدید" اعمال ناعادلانه­ی رژیم و پیشنهاد تحریم­های سخت علیه سپاه پاسداران رسیده است و با این کار به طور غیرمستقیم به جناح اصلاح­طلبان کمک می­کند.

تمامی این اعمال نشان می­دهد قدرت­های امپریالیستی جهان ایمان خود به رژیم ایران را از دست می­دهند. آن­ها دارند جناح تندروی رژیم را رها می­کنند و از اصلاح­طلبان حمایت می­کنند به این امید که جنبش را به مجراهای امن­تر بکشانند. اما در حال حاضر این مانورها تاثیری سریع می­گذارد و به تشتت و تجزیه بیشتر در سوی رژیم و فضای بیشتر سازمان­دهی و تحکیم در سوی توده­ها می­انجامد.

آینده، بی­ثباتی بیشتر

نتیجه هر چه که باشد جامعه ایران هرگز به وضعیت پیش از تابستان گذشته باز نمی­گردد. فشار از پایین هر چه از وحدت درون هیئت حاکم هست نابود می­کند و نیروهای عظیم مرکزگریز درون راهروهای کثیف دستگاه دولتی و "جامعه" بین­المللی رشد می­کنند. تجزیه مداوم اقتصاد به تقویت بیشتر این تغییرات می­انجامد.

سناریوهای محتمل برای آینده­ی بلافصل بسیار اندکند. احتمالی واقعی هست که رژیم زیر فشار توده­ها سقوط کند اما محتمل­تر این است که آن­ها یک راه آخر برای جلوگیری از سرنگونی را طی کنند. یعنی راه امتیاز از بالا. این در ضمن علت سکوت خامنه­ای در دوره اخیر است. او به فکر عمل به نقش پدر دلسوز ملت است تا بخشی از مشروعیت مذهبی خود را پس بگیرد. اگر او تصمیم بگیرد، یا مورد فشار بگیرد، که چنین انتخابی کند، احتمالا این خود را به شکل نوعی دولت وحدت نشان می­دهد.

چنین دولتی بسیار مشابه دولت جعفر شریف امامی خواهد بود که از 5 شهریور تا 15 آبان 1357 نخست­وزیر بود. هدف آن کمی باز کردن اوضاع برای خالی شدن بخار و وحدت نیروهای طبقات حاکم خواهد بود. اما این نیز فرو می­ریزد.

نباید فراموش کنیم که در این فضای باز بود که تدارک و ابتکار اعتصاب عمومی در زمان شاه شکل گرفت، اعتصابی عمومی که نقشی قاطع در سرنگونی رژیم داشت.

و در مورد ایجاد وحدت بین محافل حاکم باید گفت که این، تا زمانی که توده­ها بسیج باشند، رویایی خیالی است. درست مثل دوره­ی شاه نمی­توان تصور کرد نیروهای مسلح که عادت دارند اوضاع را با زور و بدون اجازه پرسیدن از کسی حل و فصل کنند از سیاست­های نرم چنین دولتی پیروی کنند. دولت وحدت هیچ طرفی را راضی نمی­کند و در نتیجه تنها پدیده­ای گذرا خواهد بود که اوضاع را آماده انفجارات حتی بزرگ­تر از آن­چه تا کنون دیده­ایم می­کند.

نتیجه هر چه که باشد دوره بی­ثباتی تازه آغاز شده است. اگر کشور بخواهد نوعی بورژوایی دموکراسی با پارلمان دست­نشانده، (کمی) آزادی بیان و غیره اتخاذ کند، این موقتی خواهد بود. هر امتیازی داده شود تنها برای ارضای خواسته­های انقلابی توده­ها خواهد بود اما از آن­جا که سرمایه­داری در سطح جهانی وارد دوره­ای طولانی از بحران عمیق و مزمن شده است، دیگر نمی­تواند در هیچ جایی تن به مزایا بدهد تا چه برسد به ایران. تنها نابودی کامل سرمایه­داری و جایگزینی آن با جامعه سوسیالیستی دموکراتیک است که می­تواند نیازها و آمال توده­های ایران را ارضا کند.

طبقه کارگر، کلید است – تدارک اعتصاب عمومی انقلابی

چنانکه بارها گفته­ایم ضرورت حاد این است که طبقه کارگر مهر خود را بر انقلاب بزند. طبقه کارگر وسایل تولید را اداره می­کند و تنها نیروی اجتماعی است که می­تواند ضربه را به مهمترین جا بزند. کسی نمی­تواند در این واقعیت شک کند.

بدون لطف کارگران هیچ چیز در ایران کار نمی­کند. اما طبقه کارگر ویژگی­های دیگری هم دارد. رویکرد غریزی آن به وحدت و قطعیت در عمل مشخصه­هایی است که برای پیروزی انقلاب ضروری­اند. مسلم است که تمام سایر لایه­ها و طبقات اجتماعی سرکوب­شده، از دانشجویان تا مغازه­داران کوچک، نقش­های مهمی بازی می­کنند اما کارگران کلید وحدت تمام عوامل و هدایت آن­ها به تحقق نیروی واقعی بالقوه­ی خود هستند.

نه تنها کارگران نقشی حیاتی در روند سرنگونی دارند که تنها نیروی اجتماعی هستند که می­توانند به ساختن جامعه­ای جدید برسند. این کارگران بودند که با اعتصاب عمومی آخرین ضربه را به سلسله پهلوی وارد کردند. اعتصاب عمومی 44 روزه تمام منابع رژیم را از آن گرفت. در ضمن پس از سرنگونی این ابتکار کارگران در بر پایی شوراها بود که تمام کشور را گرفت. این­ها اول به صورت کمیته­های اعتصاب و کمیته­های عمل آغاز شدند اما به سرعت گسترش و رشد یافتند تا جای خالی قدرت را که پس از سقوط دستگاه رژیم کهن ایجاد شده بود پر کنند. بدین سان آن­ها شکل جنینی چیزی بودند که می­توانست قدرت سازمان­یافته­ی توده­ها بر جامعه باشد – یعنی دولت کارگری دموکراتیک.

اگر کارگران اعتصاب نکرده بودند تضمینی نبود که شاه سقوط کند و جنگ داخلی خونین بسیار محتمل می­بود. ما باید از این تجربه یاد بگیریم و از آن برای تقویت انقلاب حاضر استفاده کنیم. اما اعتصاب برای کارگران در شرایطی که اخراج­ها و حملات به شرایط کار همه­جا در دستور است، دشوار است. اگر کارگران بخواهند اعتصاب کنند و زندگی خودشان و احتمالا خانواده­هایشان را وسط بگذارند باید به رهبران و برنامه اعتماد داشته باشند و مطمئن باشند که حمایتی دریافت می­کنند. اگر جنبش بتواند خواسته­هایش را با کارگران متصل کند، یک جرقه کل کشور را آتش می­زند. اگر در این لحظه اعتصاب عمومی داشتیم، آخرین ساعت رژیم را شاهد می­بودیم.

وظایف انقلاب – تدارک سرنگونی

اندازه و سطح کیفی آخرین مبارزات تمام قدرت­های جنبش توده­ای را پیش می­گذارد اما ضعف­های آن­را نیز نشان می­دهد. پس از تظاهرات­های عاشورا بعضی لایه­های کوچک و ضعیف که قبلا به جنبش دلبستگی داشت عقب کشید. آن­ها از خود پرسیدند: "چرا مردم در خیابان هستند و چیزها را آتش می­زنند و با پلیس می­جنگند؟ چه می­خواهند؟ چه کسی نماینده دیدگاه آن­ها است؟"

گرچه این تغییرات در حال حاضر تنها تاثیری بسیار سطحی و کوچک خواهد داشت اما نباید به آن­ها کم­توجهی کنیم. تاریخ پر از این تغییرات است. ضد انقلاب از سستی این عناصر و لایه­ها تغذیه می­کند. این قانون بنیادین تمام مبارزات طبقاتی است – فقدان پایگاه یک طرف به معنای تقویت طرف مقابل است.

آن­چه برای تکمیل وظایف انقلاب به سریع­ترین و قاطع­ترین نحو لازم است، رهبری، برنامه و ابراز سازمان­یافته­ی توده­ها و عمل قاطع برای سرنگونی رژیم به بیشترین سرعت ممکن و برپایی مجلس موسسان انقلابی است.

به این منظور و بخصوص در آستانه روزهای عمل باید در کار ساختن کمیته­های عمل در تمام محلات و کارخانه­ها و تلاش برای وصل آن­ها در سطح شهری و کشوری باشیم.

این کمیته­ها باید از پایین به بالا انتخاب شوند و مستقیما به وسیع­ترین لایه­های ممکن وصل باشند. آن­ها باید اول از همه گروه­های مسلح دفاع را برای تضمین امنیت توده­ها و تسهیل روند انتقال نیروها به سمت انقلاب تشکیل دهند. تخاصم­های 5 و 6 دی بحث گسترده­ای در مورد مشخصه غیرخشونت­آمیز جنبش آغاز کرده است. اما سوال به غلط مطرح می­شود. توده­ها نیاز به دفاع از خود در مقابل حملات وحشیانه نیروهای دولتی دارند و این باید به طریق سازمان­یافته انجام شود. اگر اعضای پایینی پلیس با جنبشی قاطع و سازمان­یافته روبرو شوند احتمال بیشتری برای آمدنشان به سمت مردم هست و اینگونه میزان خشونت کاهش می­یابد.

چنین کمیته­هایی در ضمن باید در کار سازمان­دهی بحث برای تدوین خواسته­ها و برنامه جمعی باشند. در ضمن وظیفه کمیته­های محل باید برقراری ارتباط با کارخانه­ها و کمک به کارگران برای سازمان­دهی کمیته­های خودشان و تدارک و سازماندهی اعتصاب عمومی باشد. اگر پولی برای حفظ خانواده کارگران مورد نیاز است یا نیاز به اقدامات امنیتی بیشتر هست، کمیته­ها باید برای برقراری کمک و برپایی گروه­های دفاعی پیش­قدم شوند.

ایجاد این کمیته­ها می­تواند قدم نهایی به سویی نابودی کامل جمهوری اسلامی باشد اما پس از آن نیز نقشی بازی می­کند. منظورمان نقشی به عنوان واحدهای اصلی در جمهوری کارگری است؛ اینگونه برای اولین بار اراده سازمانیافته توده­ها تصمیم می­گیرد جامعه ایران چگونه و با چه برنامه­ای اداره شود.

ایجاد کمیته­های عمل در سطح عمومی قدرتی بی­همتا به انقلاب می­دهد. حادترین مسائل از طریق این کمیته­ها مطرح می­شوند. می­توان رهبرها را انتخاب کرد، برنامه را به بحث و رای گذاشت، توده­ها می­توانند سازمان بیابند و اعتصاب عمومی را می­توان تدارک دید و آغاز کرد. این­ها چیزی نخواهند بود مگر احیای شوراهایی که وسیله سنتی مبارزه طبقاتی در ایران در سراسر قرن قبل بوده­اند. این روند فی­الحال در شکلی جنینی آغاز شده اما باید تمام نیروها را برای تسریع آن سازمان دهیم.

تنها به قدرت خود اعتماد کنید

گرچه در انقلاب حاضر در ایران هنوز شامل عروج روشن تفاوت­های طبقاتی نبوده­ایم اما رویدادهای امروز ایران در آخر چیزی نیستند جز مبارزه­ای سرسختانه بین طبقات. این­ها ابراز زنده­ی نظام سرمایه­داری هستند که بقای آن دیگر با نیازهای کارگران، فقرا و حتی طبقات میانه مطابق نیست. تا وقتی این نظام پابر جا باشد، بدبختی­های بی­پایان سر کار است. وقتی رژیم کنونی پایین کشیده شود این برای همه روشن می­شود.

تنها راه خروج از این بن­بست نابودی رژیم و جایگزینی آن با جامعه­ای سوسیالستی است که توسط اکثریت مردم اداره و حاکمیت شود. وظیفه دستیابی به این هدف در دستان طبقات کارگر ایران است. آن­ها نمی­توانند به چیزی به جز قدرت­ خود اعتماد کنند.

زنده باد انقلاب ایران!